سلام سلام سلام من اومدم
چقدر شیرین بود ان لحظه ای که گفت دوستت دارم وچه تلخ ان زمانی که فهمیدم دروغ گفته است.
دلم و دادم تو دستات من دو دستی
تو نامردی نکردی و زدی او نو شکستی
اگه قرار نبود که مال من باشی همیشه
چرا پس اومدی تیشه زدی به برگ و ریشه
دلم از با تو بودن همیشه شاد بودش
دل من باغ بود دل تو مثل رودش
بیا برگرد که این باغ دلم خشکید و پِِِِژمرد
بیا برگرد دلم با رفتنت هی غصه میخورد
بیا برگرد بشو مرهم برایم
بیا برگرد تو باش اهل و عیالم
بیا شیرین که من فرهاد میشم
نرو با خسرو که من پیر میشم
_____****__________****
___***____***____***__ ***
__***________****_______***
_***__________**_________***
_***________I_***_______***
__***______LOVE _______***
___***_________________***
____***____YOU ____ ***
______***___________***
________***_______***
__________***___***
____________*****
_____________***
______________*
زن نصف شب از خواب بیدار میشود و میبیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را میپوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین میرود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...
زن او را دید که اشکهایش را پاک میکرد و قهوهاش را مینوشید...
زن در حالی که داخل آشپزخانه میشد آرام زمزمه کرد : "چی شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"
شوهرش نگاهش را از قهوهاش بر میدارد و میگوید : هیچی فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات میکردیم، یادته؟
زن که حسابی تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشمهایش پر از اشک شد ا گفت: "آره یادمه..."
شوهرش به سختی گفت:
_ یادته که پدرت ما رو وقتی که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟
_آره یادمه (در حالی که بر روی صندلی کنار شوهرش نشست...)
_یادته وقتی پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی یا ۲۰ سال میفرستمت زندان ؟!
_آره اونم یادمه...
مرد آهی میکشد و میگوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم
این مطلب جالب از سایت امراطور گرفتم
پدری پسری داشت که زود عصبانی میشد و خطایی انجام یداد پدر که مردی حکیم بود به او اموخت که هر وقت خطایی کرد میخی به دیوار بکوبد کم کم دیوار پر از میخ شد ولی پسر توانست بر خشم خود مسلط شود وقتی پدر تسلط فرزند را دیدی به او گفت هر وقت خشم خودرا فرو خوردی و کار نیکی انجام دادی یکی از میخ هارا از دیوار بیرون بیاور
سالها گذشت و بالاخره پسر اخرین میخ را هم از دیوار بیرون کشید و به پدر تحویل داد
پدر به پسر گفت حالا روی دیوار چه میبینی و پسر گفت سوراخهای میخ ها روی دیوار باقی مانده پدر رو به فرزند خود کرد و گفت اری درست است فرزندم تو اگر وقتی کار خطای کنی حتی اگر هم ان را جبران کنی بازهم اثرش باقی میماند .
سالها پیش دختر پسری عاشق دختری نابینا شد
دخترک به پسرک گفت تو میدونی من کورم با من ازدواج میکنی
پسرک در جوابش گفت من عاشق خودت هستم نه چشمانت
دخترک به پسرک گفت اگر واقعا مرا دوست میداری چشمانت را به من
ببخش تا زیبای تورا ببینم و تا ابد با تو بمانم
پسرک فریب خورد چشمهایش را به عشقش بخشید
و خود نابینا شد
دخترک که بینای خودرا بدست اورده بود خوشحال میخندید
وپسرک از این که او خوشحال بود خوشحال میشد
پسرک به دخترک گفت بهد از ازدواجمان میخواهم به پایت دامنی از گل بریزم و لی دخترک جواب داد مگه من میتوانم با پسری کور ازدواج کنم و راهش را کشید و رفت
پسرک هم عشقش را از دست داد هم چشمانش را و تا ابد دیگر عاشق نشد و مرد
:o3
:-??
%-(
:@)
3:-O
:(|)
~:>
@};-
%%-
**==
(~~)
~O)
*-:)
8-X
=:)
>-)
:-L
[-O<
$-)
:-"
b-(
:)>-
[-X
\:D/
>:/
;))
:-@
^:)^
:-j
(*)
o->
o=>
o-+
(%)
اینم برخی از شکلک های یاهو مسنجر
به درخواست دوستان
طی شایعاتی که در چند روز گذشته دنیا را متحول کرده بود خبر کشته شدن رابرت نوکس یکی از بازیگران سری اثار هری پاتر بود که به اشتباه در جوامع خبری ایران به کشته شدن دنیل راکفیلد
اشاره شده بود که این خبر کذب محض است و بازیگر فیلم هری پاتر هنوز زنده است و به زندگی خویش ادامه میدهد
بازی استقلال - سپاهان در استادیوم بدون تماشاگر آزادی ماجرای اختلافی که کمکم به فراموشی سپرده میشد را دوباره زنده کرد. بعد از پایان این بازی - که با پیروزی صفر بر یک استقلال همراه بود - مهدی رحمتی، دروازهبان سپاهان مدعی شد که وحید طالبلو درون دروازه استقلال طلسم گذاشته که دروازهاش اصلا باز نمیشود. دروازهبان استقلال هم البته جواب او را داد و گفت که درون حولهاش قرآن میگذارد نه طلسم. ضمن اینکه به گفته طالبلو آنهایی که این حرفها را میزنند کوته فکر هستند . اختلاف طالبلو و رحمتی از زمانی شروع شد که هر دوی آنها عضو استقلال بودند و رحمتی معتقد بود چون حمید بابازاده با طالبلو دوست است بنابراین به او بازی نمیدهد. این موضوع نهایتا منجر به جدایی مهدی رحمتی از استقلال شد و از آن به بعد کمتر به اختلافش با طالبلو اشاره کرد اما شروع لیگ نهم دوباره اختلافهای قدیمی این دو نفر را زنده کرد به طوری آنها در تمرین دیروز تیمملی هم به هیچ وجه با هم صحبت نکردند و مشخص بود که با هم اختلاف دارند. کار به جایی رسید که کسی تمرین این دو نفر را با هم ندید. البته مربی دروازهبانهای تیمملی به دلیل آنکه احتمالا در جریان اختلاف این دو نفر نبود حساسیتی نسبت به برخورد سرد طالبلو و رحمتی نشان نداد. عکاسانی هم که میخواستند این دو نفر را در کنار هم در یک قاب بنشانند با پاسخ منفی این دو دروازهبان روبهرو شدند. باید دید اختلاف این دو دروازهبان ملیپوش تا چه زمانی طول خواهد کشید.
کاش میکردی مرا یک دم نگاه
کاش میدیدی دل پر درد و اه
کاش میدیدی دلم مست تو بود
کاش میدیدی دلم بست تو بود
کاش این کاش ها همش کاش نبود
کاش که این دل عاشق دل پاکت نبود
کاش من میمردم و عاشق نبودش این دلم
کاش... کاش ... کاش ...
الان یعنی تو این دوسه روزه بیشتر بیشتر بهش نیازمند شدم
دلم براش تنگ شده هرچند اون اونقدر بی معرفت بود که بعد خداحافظیش یه زنگم بهم نزد
اشکالی نداره شاید دوستم نداشت ولی لا اقل میتونست از همون اول نزاره تو فلبش نفوذ کنم
میتونست بهم نگه دوستم داره میتونست من و همون اول پس بزنه میتونست
ولش کن هی به خودم میگم سخت نگیر رفته که رفته دوست نداشته دیگه مگه دوست داشتن زوریه
میگم ولش کن برو سینما برو پارک برو خوش باش ولی نمیشه اخرش یه جایی دلم گیره
پیش اون پیش اون نامردی که تا یکی دیگخه دید رفت پیش اون
خیلی سخته عاشق بشی دوستش داشته باشی دوستت نداشته باشه ولت کنه خیلی سخته
این کنکورم که واسه ما شد کوه اولش کاه بود خودم کوهش کردم حالا توش موندم نه را پس دارم نه راه پیش راهنما ام که ندارم یعنی داشتم ولی ترکم کرد ولی الان ندارم توی یه کوه توی یه کویر
تک تنها گیر افتادم رچی داد میزنم کسی صدامو نمیشنوه
خدایا لا اقل تو که منو افریدی به فریادم برس میدونم خیلی بدم خیلی ناسپاسم ولی خب تو خدائی
نکنه با هام قهر کنی نکنه من و پس بزنی نکنه من و نه نه دارم کفر میگم خدا بنده هاشو فراموش نمیکنه ولی اگه فراموش کنه چی
دیگه خسته شدم دارم میمیرم خدایا من و ببخش قول میدم ادم بشم
همونجوری که تو میخوای
دیگه حرفمو باور نداری میدونم خودمم خودمو دیگه قبول ندارم