وجومونگ اغاز شد
وسپس عاشق شد
شد یه عشق جاوید
مجنون و لیلی برد
از دل ایرانی
وبتدریج ارام
شد خودش اسطوره
رستم و زال و برد به ته کوره
مگه رستم چه کم از او دارد
او که هست بیگانه
ما تبر برداشته میزنیم بر ریشه
رسنم کم کم رود از فکر و اندیشه
بعد چند وقت که گذشت
اسم او را ببرد هر بچه
روی کیف و دفترش
عکس جومونگ بسته
خوب فکرش را با جومونگ خوش کردیم
فردوسی را کشتیم ریشه را خشک کردیم
ما تمدن داریم رستم و سهراب را
اما افسوس که این ریشه را برکندیمقسمت بیست تا 30