صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

داریوش سوم

وگرافی و زندگینامه

باگواس خواجه پس از کشتن ارشک ، چنین صلاح دید که فردی را به شاهی برگزیند که هم از خاندان هخامنشی باشد و هم فردی دور از دربار بوده باشد ، تا بتواند خودش زمام امور را در دست داشته باشد . کشتاری هم که توسط او در خاندان هخامنشی شده بود دیگر کسی را بر جای نگذاشته بود که سزاوار پادشاهی باشد . از اینرو داریوش را که از شاخه فرعی خاندان هخامنشی بود ، به قدرزت رسانید ، اما مدتی بعد داریوش حاضر به تمکین از باگواس خواجه نشد ، باگواس که انتخاب خود را اشتباه می دید درصدد بر آمد تا داریوش را نیز به قتل برساند . اما داریوش از قصد او آگاه شد و باگواس را به نزد خود خوانده ، دستور داد تا در حضور ام زهری را که تهیه کرده بودند بنوشد . باگواس نیز به ناچار چنین کرد و درگذشت . در آغاز سلطنت داریوش سوم شورشی در سال 334 قبل از میلاد به وقوع پیوست که داریوش آنرا سرکوب نمود . اسکندر مقدونی در سال 335 قبل از میلاد پس از درگذشت پدرش – فیلیپ دوم – جانشین او گشت و بدون هیچ تردیدی توانست یونان را مجبور کند او را سپهسالار کل یونان بشناسند ، داریوش بعد از درگذشت فیلیپ خیالش از بابت مقدونیه راحت شده بود ، اما چندی نگذشت که با آگاهی از فتوحات اسکندر ، داریوش به فکر جنگ افتاد ، اما هنوز تشویشی را در خود احساس نمی کرد . تشویش ضروریی که اگر در وجودش پیدا می شد ، قطعا" می توانست سرنوشت خودش و ایران را به گونه ای دیگر رغم بزند . در بهار 334 قبل از میلاد اسکندر بدون هیچگونه ممانعتی از جانب ایرانیان از تنگه داردانل گذشت و وارد آسیای صغیر شد . در اولین جنگ به نام گرانیک ، در سال 334 قبل از میلاد سپاه ایران با 20000 سواره نظام و 20000 پیاده نظام اجیر یونانی در برابر سپاه اسکندر با 35000 سپاهی قرارگرفت ، ایرانیان از غایت غرور حاضر نشدند که سواره نظام را به کار گیرند ، اما اسکندر از تمام توان خود استفاده نمود ، در ابتدا به مدد تیر انداران ایرانی پیشرفت با ایرانیان بود اما با یاری سواره نظام سنگین اسلحه وضع فرق کرد . اسکندر توانست مهرداد – داماد شاه – را بکشد ، سرانجام قلب قشون ایران شکافته شد ، و سواره نظام پارس شکست خورد و گریخت . پس از این جنگ داریوش سوم تصمیم گرفت فرماندهی سپاه را شخصا" به عهده گیرد ، پس بابل را لشگرگاه خود قرارداد ، و سپاهی 300 تا 500 هزار نفره ترتیب داد ، سپس با شکوه و جلال بسیار ، در حالیکه زنان ، خدمه ، گنجها و سپاهیانش به طرز پر طمطراقی با او بودند ، از فرات گذشت ، اما درخشندگی سپاه اسکندر تنها از آهن بود ، نه از طلا و نقره . سرانجام جنگ در دشت مجاور شهر ایسّوس از نواحی کلیکیه درگرفت که به جنگ ایسّوس مشهور گشت ، اسکندر پس از نطقی آتشین به قلب لشکر ایران همه برد و سپس به سوی گردنه شاه تاخت و اگر ایرانیان به زحمت مانع رسیدن وی به گرئنه شاه شدند ، اما در همان هنگام اسبان گردونه شاه رم کرده و داریوش متوحش بر زمین افتاد ، لیک بیدرنگ بر اسبی نشسته ، بگریخت . سپاهیان نیز با دیدن فرارشاه ، بگریختند و سپاه اسکندر پیروز شد .و حرم شاه به دست اسکندر افتاد و تمامی بستگان شاه اسیر اسکندر شدند . داریوش در نامه ای خطاب به اسکندر حاضر شد دخترش را به همسرس اسکندر درآورد و جهیزیه دخترش را نیز ممالک غربی ایران تا رود داردانل قراردهد به علاوه تا 1000 تالان برای باز خرید خویشانش – که اسیر اسکندر بودند - بپردارید ، اما اسکندر در پاسخ به سفرای داریوش گفت که تمام خزانه و ممالک داریوش از آن اسکندر است و اگر دخترش را هم بخواهد خواهد گرفت .بدینگونه اسکندر تنها راه چاره برای داریوش را تسلیم و یا جنگ قرارداد. اخرین نبرد به نام گوگمل در سال 331 قبل از میلاد رخ داد . با دراوایل جنگ به لطف ارابه های داس دار کار به نفع ایرانیان بود اما اینبار نیز اسکندر به قلب سپاه ایران زد و با نیزه گردونه شاه را هدف گرفت ، گردونه سرنگون شد ، و سپاهیان پنداشتند داریوش کشته شده اما داریوش به زحمت مجددا" در گردونه نشست ، اما بجای جنگ راه فرار را در پیش گرفت ، او عازم سفری بی بازگشت به ماد شد ، درست در همین لحظه سلطنت هخامنشی به پایان رسید ، وگرنه مرگ داریوش در اندکی بعد ، تنها در حد پدید آوردن یک صحنه درآماتیک بود وبس . پس از اسکندر رو به سوی پارس نمود و تخت جمشید و گنجینه های عظیم شاهی را تصاحب نمود ، سپاهیان اسکندر نیز به درون شهر پارسه ریخته و شروع به غارت و تجاوز و کشتار نمودند ، بسیاری از اهالی شهر با دیدن آن شهر دست به خودکشی زدند و خانه های خود را سوزاندند ، گفته می شود در جشنی که بعدا" مقدونی ها برگزار کردند یکی از زنان بدکاره آتنی به نام تائیس ، اسکندر را در حال مستی وادار کرد تا کاخ تخت جمشید را به آتش بکشد ، خواه بدینگونه بود خواه اسکندر عمدا" دست به اینکار زد ، تخت جمشید دیگر کمر راست نکرد ، اما ویرانه های آن همچنان باقی است تا برای برخی مایه عبرت گردد و برای برخی دیگر ، دریغ . اسکندر در سال330 قبل از میلاد برای به چنگ آوردن داریوش به سوی همدان رفت ، سرداران خائن داریوش که از امدن اسکندر خبر دار شدند ، در هراس افتاده ، زخمهای مهلکی به زدند ، او را در حالت احتضار رها ساخته و گریختند ، اسکندر در آخرین لحظات حیات داریوش سوم در حوالی دامغان به بالین او رسید . و بدینشکل سلسله هخامنشی با مرگ داریوش سوم به پایان رسید

خشایار شاه

داریوش پسران بسیاری داشت که بزرگترین آنها آرتابرزن بود که از دختر گئوبرو، همسر نخست داریوش بود، ولی خشایارشا را که بزرگترین فرزند آتوسا دختر کورش بود به جانشینی برگزید. خشایارشا در نبشته ای از تخت جمشید پس از ستایش از اهورامزدا و شناسایی خود، می گوید:" پدر من داریوش بود. پدر داریوش گشتاسپ بود؛ پدر گشتاسپ، آرشام بود. هم گشتاسپ و هم آرشام زنده بودند که پدر من به خواست اهورامزدا شاه شد. هنگامی که داریوش شاه شد کارهای نیک بسیار کرد. داریوش پسران دیگری داشت، به خواست اهورامزدا مرا مهست آنها نهاد. هنگامی که پدر من داریوش از تخت رفت، من بر گاه(تخت) پدر شاه شدم. هنگامی که من شاه شدم، کارهای نیک بسیار کردم. آنچه پدرم کرد و نیز آن چه من کردم، چیزهای دیگر را من افزودم و آنچه من و پدرم کردیم همه به خواست اهورامزدا بود" پس از خاکسپاری، تاجگذاری انجام می شد. تنها نوشته ای که ازآیین تاجگذاری برجای مانده نوشته ی پلوتارک درباره ی برتخت نشستن اردشیر دوم است، وی می گویید آیین تاجگذاری از سوی مغان در پاسارگاد انجام می شد که درآن جانشین بایستی جامه ی خود را درآورد و جامه ای را که کورش پیش از شاهی بر تن می کرد بپوشد که با این کار پیوستگی دودمانی گرامی داشته می شد. شاه برای نمایاندن نشستن برتخت باج هایی که به روزگار شاهنشاه پیش بود می بخشید. خشایارشا در 35 یا 36 سالگی به شاهنشاهی رسید. همسر وی هماچهر(شاید هم هماشهر؛ در نوشته های ایرانی در روزگار کیانیان از زنی به نام همای چهرزاد یادشده) نام داشت که دختر هوتن یکی از یاران داریوش بود. مادر هماچهر خواهر داریوش بود. خشایارشا در زمستان شورش مصر را سرکوب کرد و برادرش، هخامنش را به جای" فرداد" که چنین برمی آید که در شورش کشته شده باشد به شهربانی مصر گماشت. خشایارشا در یونان خشایارشا برای دیدار از کشورهای خوربری شاهنشاهی خود و همچنین برای گوشمالی آتنی ها راهی آسیای کوچک شد. داستان آمدن خشایارشا به آتن را داستان پردازان یونانی برای بزرگ کردن یونان چنان نوشته اند که گویا خشایارشا دست به بسیج بزرگی زده است. واقعیت آن است که خشایارشا که برای بازدید کشورهای شاهنشاهی آمده بود تنها لشکری که همراه خود آورده بود لشکر ده هزار تنی جاویدان بود. خشایارشا در بازدید از کشورهای آسیای کهتر شمار اندکی از سربازان پادگان های این کشورها را با خود همراه کرد تا آنکه هنگامی که به اروپا پاگذاشت شاید ارتش وی به پنجاه هزار تن رسیده باشد که این خود برای گوشمالی آتنی ها بزرگ می نموده است هرچند که ممکن بود کشورهای دیگر یونانی نیز به کمک آتن بشتابند، حال آنکه بیشتر کشورهای یونانی فرمانبرداری خود را از شاه بزرگ اعلام کردند. پس از گذراندن زمستان در سارد خشایارشا در آغاز سال 79 هخامنشی(480 پیش از میلاد مسیح) به سوی یونان روانه شد. ارتش ایران را نیروی دریایی پشتیبانی می کرد. آتنی ها نیز دارای ناوگانی نیرومند بودند که می توانست با نیروی دریایی ایران به جنگ بپردازد. خشایارشا بی برخورد با پایداری به سوی آتن در یونان پیش رفت تا به تنگه ترموپیل رسید که درآنجا به جهت تنگی بیش از اندازه، یونانی ها(اسپارتی ها به فرماندهی شاهشان لئونیداس) راه را بر ارتش ایران بستند. سوران ارتش به شناسایی منطقه پرداخته، میانبری که از پشت تنگه در می آمد را یافتند. پس از آن بسیاری از یونانیان از ترموپیل گریختند و تنها اسپارتیان در تنگه ماندند و همه در جنگ کشته شدند. پس از گذر از ترموپیل راه آتن به روی ارتش ایران باز شد، هنگامی که خشایار شاه از مقدونیه به آتن درآمد بسیاری از مردم آن، از شهر کوچ کرده بودند گروهی بر این باورند که خشایارشاه در آتن به تلافی آتش سوزی سارد بخشی از شهر را آتش زد. از این پس سیر روی دادها دارای پیچیدگی بسیاری است چراکه نمی توان حقیقت را از ژرفای نوشته های یونانیان بدست آورد. آنچه می توان گفت این است که آتنیان که نمی توانستند در خشکی به برابر ارتش ایران درآیند، با نیروی دریایی ایران درنزدیکی سالامین، که از روی تنگی نیروی ایران نمی توانست کشتی های بسیاری را به جنگ درآورد درگیر شدند، چون این برخورد نتیجه ای در برنداشت، تیمیستوکل رهبر آتن به همراه گروهی به نزد خشایارشا رفتند، که در طی آن توانستند که خودمختاری آتن را بدست آورند. خشایار شاه پس از آن به آسیا بازگشت. تیمستوکل تا پایان شاهنشاهی خشایار شاه رهبر آتن بود ولی پس از آن مردم بر او شوریدند و وی از راه مقدونیه به دربار ایران پناه برد. دیون خرسوستومس نوشته است( کتاب 11، بند 149) : " خشایار شاه در لشکرکشی به یونان در ترموپیل بر اسپارتیان پیروز گشت و شاه لئونیداس رادر آنجا بکشت. سپس آتن را ویران کرد ...پس از این پیروزیها برای یونانیان باج گذارد و راه اسیا را در پیش گرفت . " در فهرست سرزمینی نبشته ی دیوها که به زمانی پس از نبرد یونان تعلق دارد، نام یونانی های نزدیک دریا( کوچ نشینان یونانی آسیای کوچک)، یونانی های فرای دریا(یونانی های سرزمین اصلی) و اسکودرا( مقدونیه و تراکیا) آمده است. نوشته ای از توسیدید یادآور می شود که سرپرستی نیروهای اسپارت و آتن و همگنانشان پس از بازگشت خشایار شاه به آسیا به دست یک کارگزار یونانی به نام پاوسانیاس بود که جامه ی ارتش ایران را می پوشید و زیر دست افسر ایرانی به نام ارتاباذ کار می کرد.

 

 

مقبره خشایارشا در نقش رستم

کوروش کبیر

 ُِکوروش دوم، معروف به کوروش بزرگ، (۵۷۶ - ۵۲۹) شاه پارسی, به‌خاطر جنگجویی و بخشندگی‌اش شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد.
واژه کوروش یعنی "خورشیدوار". کور یعنی "خورشید" و وش یعنی "مانند".

پاسارگاد: «اى رهگذر هر که هستى و از هر کجا که بیایى مى دانم سرانجام روزى بر این مکان گذر خواهى کرد. این منم، کوروش، شاه بزرگ، شاه چهارگوشه جهان، شاه سرزمین ها، برخاک اندکى که مرا در برگرفته رشک مبر، مرا بگذار و بگذر.»
تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می رسد که برای چند نسل بر انشان, در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سنگ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده است. بنیاد‌گذار دودمان هخامنشی, شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰می‌زیسته است. پس از مرگ او, تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و آرسامس فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس لیدیه, ازدواج کرد و کوروش نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هردوت, گزنفون, و کتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس, و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از هردوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هردوت, آژدهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به کمبوجیه اول به زناشویی داد.

ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زاده‌ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه‌ی ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او, فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: "تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری است, چنین کنی؟" کوروش پاسخ داد: "در این باره حق با من است, زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته مجازات می باشم, اختیار با توست."
آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. لذا آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: "این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است." اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید: "با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟" پاسخ داد: "پس از آن که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم".
کوروش در دربار کمبوجیه خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت.
هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست کشور ماد بوسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید, اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او از را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود

سیاوش قمیشی

سیاوش قمیشی از کجا می آید ؟ متولد اهواز، بیست و یکم خرداد 1324 یکسالم بود که به تهران آمدم ... و سیزده چهارده سال داشتم که به لندن رفتم، پدرم تاجر بود و مخالف بود که من وارد کار موسیقی شوم، ولی مادرم با طبع شاعرانه ای که داشت با من و کار موسیقی من موافق بود ... دو برادر و یک خواهر که همه از من بزرگتر هستند. به نام های:سیروس، سیامک و سیمین.
چطور وارد کار موسیقی شدید؟ من از کودکی به موسیقی علاقه زیادی داشتم. در 11 سالگی موسیقی را با نواختن گیتاری که هدیه تولدم بود آغاز کردم. زمانی که 14 سال بیشتر نداشتم اولین آهنگسازی خودم رو برای ترانه "ای قایقران به کجا می روی" انجام دادم که ضیا اون رو خونده. دبیرستان البرز درس می خواندم. برادر و خواهرم در لندن درس می خواندند و به من پیشنهاد کردند که برای آشنایی بیشتر با موسیقی به لندن سفر کنم. در 14 سالگی به لندن رفتم و چند سال بعد در دانشگاه سلطنتی موسیقی لندن در رشته "جاز کلاسیک" تحصیلاتم را تا مقطع فوق لیسانس ادامه دادم. نواختن پیانو و کیبورد در کنار گیتار در همین زمان آغاز شد. در لندن موسیقی به طور کلی یه چیز درست و حسابی بود و من عضو گروهی بودم. در 25 سالگی برگشتم ایران.
وقتی از انگلیس به ایران بازگشتی به چه صورت فعالیت هنریت را ادامه دادی؟ با گروهی که درست کرده بودیم بر روی صحنه های مختلف می رفتیم ولی کارهای غیر فارسی اجرا می کردیم. یک گروه هم داشتیم به نام ربیلز (Rebels) که من در آنجا کی بورد می زدم و آهنگ های آرام تر را اجرا می کردم و شهرام شب پره هم جاز می زد و آهنگ های تند را اجرا می کرد ... زندگی خیلی ساده تر بود.
سیاوش به شصت سالگی چطور نگاه می کند؟ خیلی قشنگه ... آن مشکلاتی که در 35 سالگی داری دیگر وجود ندارند ... مسائل را زودتر و راحت تر درک می کنی ... نه اینکه فکر کنی به هر آنچه خواستم رسیدم ... نه چون من کار خوانندگی را در سن 49 سالگی شروع کردم و هنوز کار دارم ولی زندگی در این سن راحت تر است .
از اولین آلبومت بگو ؟ آلبوم فرنگیس را در سال 1352 زمانی که حدودا 27 ساله بودم کار کردم. از این آلبوم در آن روزها استقبال خوبی شد. چون همه مردم مرا آهنگساز آهنگ های ابی می دانستند و براشون جالب بود وقتی فهمیدن خوانندگی هم می کنم. البته خوانندگی برای من تفننی بود و من دیگه نخوندم تا سال 1981.
اگر سیاوش خواننده نمی شد چه کار دیگری را دوست داشت که انجام بدهد؟ نقاش یا نویسنده ... با قلمو و رنگ می تونی اثری را خلق کنی که فرد دیگری با نگاه به آن تو را تحسین کند ... افکار قشنگی هم در ذهنم دارم که دوست دارم بنویسمشان اما وقت نیست .
سیاوش که ما امروز بر روی صحنه می بینیم با آن سیاوش آرامی که باید ازش خواهش می کردیم که آهنگی را برای ما بنوازد بسیار فرق کرده است، حالا با حرکات متفاوت و مختص خودش دو سه ساعت بر روی صحنه تحرک دارد، دلیل این تحول در حرکاتت چی بود؟ موزیک تنها دلیلش بود. من دوازده سال با استیو مک کرام کار می کردم ولی حس کردم که استیو با سرعت من پیش نمی ره، برای همین همکاریم را با اروین شروع کردم، بهش گفتم که من می خواهم موسیقی ترنس را با کلام فارسی اجرا کنم. ریتمهای جدید و موسیقی جدید منو تکان می ده، در واقع همراه ریتم بدنم هم حرکت می کند.
آدم عصبی هستی ؟ عصبی هستم اما برای خودم. با اطرافیانم آرام هستم .
صحبت های اطرافیان در موردت برایت اهمیت دارد؟ به هیچ وجه.
در جامعه هنری، دوستی داری؟ دوست دارم ولی رفیق ندارم، می دونی معاشرتی با کسی ندارم .
اگر خواننده ای آهنگ تو را بدون آنکه نامی از تو ببرد اجرا کند ناراحت می شوی؟ ناراحت نمی شم که چرا اسم من را نبرده چون به اندازه کافی برای خودم اسم دست و پا کردم ولی آزارم می دهد که چرا با یک آدم غیر حرفه ای کار کردم. با ترانه سرایانی به تازگی کار می کنی که نامشان برای ما زیاد آشنا نیست، دلیل این مسأله چیست؟ فکر می کنم که ترانه سرا های ما به روز ترانه نمی گن ... با جوانها کار می کنم چون جوانها باید تشویق بشوند و اونها حرف هم را بهتر می فهمند.
ازدواج ؟ پنج بار ازدواج کردم ... یک پسر دارم به نام علیرضا که در شیراز زندگی می کند که با هم در تماس نیستیم چون زندگیش مورد تأیید من نیست.
شایعه هست که پسرت خواننده است ؟ منم شنیدم ... ولی گوشه و کنار می خونه ... نه به صورت حرفه ای ... ، نظر من اینست که انسانهایی باید بچه به دنیا بیاورند که مطمئن باشند که می توانند مسئولیتش را از هر جهت برای مدت طولانی تقبل کنند .
زن در زندگی تو چه نقشی دارد ؟ بسیار زیاد ... همه جور زن ... همسر آدم ... همکار زن ... دوست ... حتی مادر.
الان زنی در زندگی تو هست ؟ بله! به نام نازنین مرعشی که 4 سال است با هم هستیم و بسیار هم از زندگیم راضی هستم .
فاصله بین آلبوم خواب بارونی تا آلبوم بعدی تو خیلی زیاد بود، دلیلش چی بود؟ اصلا بگو آلبوم حکایت زودتر منتشر شد یا خواب بارون؟ آلبوم خواب بارون 10 سال زودتر از حکایت ساخته شد ولی بعد از حکایت منتشر شد. میدونی اوایل انقلاب که ما تازه اومده بودیم آمریکا نمی تونستیم آلبوم منتشر کنیم، شرکتی نبود، اما 10 سال بعد که جا افتادیم شرکت هایی تاسیس شدن که بعضی هاشون قبل انقلاب تو ایران بودند مثل "پارس ویدئو" و "ترانه" شرکت های جدیدی هم مثل: "آونگ" و "کلتکس رکوردز" تاسیس شدند و بالاخره "پارس ویدئو" پذیرفت آلبوم "خواب بارون" رو پخش کنه.
سال 1981 آن آلبوم در آمریکا همراه با دوستم جمال نادر تهیه شد، من قصد نداشتم بخونم، می خواستیم حوصلمون سر نره ... ولی بعد با اصرار مسعود فردمنش که خیلی شعرهاشو دوست دارم آلبوم حکایت را چند سال بعد بیرون دادم .
خوانندگی تا کی ؟ نمی دونم.
لذت در زندگی چیه ؟ وقتی شعری که دوست دارم به دستم می رسه و ملودی قشنگی را روش می ذارم و کار خوب داره می شه لذت می برم .
خواننده و موسیقی مورد علاقه ات ؟ جرج مایکل ، چون همه کارهاشو خودش می کند. به تازگی هم به موسیقی عربی علاقمند شدم و به نظرم خیلی خوب کار می کنند. موسیقی ترنس هم که همیشه مورد علاقه ام بوده .
فاصله سنی بین تو و همسرت مشکلی را برای تو به وجود نمی آره ؟ نه. به هیچ وجه، مثل ارتباطم با جوانهای دیگر است .
سیاوش چه خصیصه ای دارد که هرکسی بهش نزدیک می شه عاشقش می شه ؟ صداقتم یا روحیاتم .
موسیقی امروز ما رنگی هست یا سیاه و سفید ؟ رنگی که نیست هنوز سیاه و سفید هم نیست، مثل فیلم های قدیمی قهوه ای است. این روزها به خاطر عشق کسی خواننده نمی شه و بی رویه تعداد آنها زیاد می شه ... اصل کار از بین رفته .
موسیقی داخل کشور چی ؟ دقیقا همین طور، مثل اینجا شروع خوبی داشت ولی الان حرف های نامربوط با موسیقی های ناخوشایند زیاد شده مشابه سیاوش و ابی و داریوش در داخل کشور زیاد شده،
این موضوع تو را اذیت نمی کنه ؟ نه ... ولی به نابرابری ها اعتراض می کنم ، البته نه به صورت گسترده بلکه خیلی دوستانه. که شبیه سیاوش در ایران اجازه فعالیت دارد ولی وقتی یغما گلرویی کتاب شعرش را به من تقدیم می کند جلوی چاپ آن گرفته می شود .
دوست داری آهنگساز بشناسنت یا خواننده ؟ بعنوان سیاوش قمیشی که موزیسین 45 سال هست که فعالیت می کند و سعی می کند سطح موسیقی را بالا ببرد .
شایعه اینکه دیگر تصمیم نداری آلبومی برای خواننده دیگری بسازی درسته ؟ من برای آلبوم ستاره های سربی ابی به جز ساختن ملودی کار تهیه کنندگی را هم انجام دادم ، یعنی اکثر مطالب زیر نظر من انجام می شد اینکه تنظیم آهنگی را چه کسی انجام بده یا اینکه ترتیب آهنگها چطور باشه ... ولی برای شب نیلوفری من فقط ملودی را ساختم چون با اختلاف نظرهای زیادی روبرو شدیم. من در هیچ موضوع دیگری دخالت نکردم .
چه شرایطی باید باشد که به کسی آهنگی را بدی ؟ باید صدایش را دوست داشته باشم و با اخلاقش مشکلی نداشته باشم چون کار یک روز و دو روز نیست. البته الان با خواننده ای آشنا شدم به نام فیروزه که دارم برایش سی دی کاملی تهیه می کنم و حتی شعرهای خودم را هم با او تقسیم کردم و کارم را دارم با وسواس زیادی انجام می دهم و به کارش اطمینان دارم و مطمئنم که نتیجه خوبی خواهد داشت .
برای چی دلتنگی می کنی ؟ شمال، سیاه بیشه، رامسر، شاه عبدالعظیم، اهواز، آبادان .
چه آرزویی داری ؟ یاد گرفتم که توقعم از زندگی کم باشه. الان همه چیز خوبه و خوشبختم .
سخن آخر ؟ همیشه برقرار و سالم و سرحال و امیدوار باشید و بگذارید که غم ناامیدتون نکند، زندگی در حال تغییر است پس همیشه امید هست

خاتمی نیامد؛ حامیان موسوی شاکی شدند

تعداد شرکت کنندگان نماز جمعه این هفته تهران علیرغم دعوت سایت های حامی میر حسین موسوی در داخل وخارج کشور و حتی آموزش اقامه نماز، در حد نماز جمعه های معمولی بود.

به گزارش فارس، نماز جمعه این هفته تهران به امامت هاشمی‌رفسنجانی برگزار شد و با حاشیه‌هایی همراه بود:

* در نماز جمعه امروز تهران چهره‌‌هایی چون امامی کاشانی، علی‌اکبر ناطق نوری، مهدی کروبی، حسن روحانی، علی فلاحیان، سعید مرتضوی، مجید انصاری، محسن رضایی، میرحسین موسوی، محمد هاشمی، علیخانی، میرمحمدی، باهنر،محمدیان و علی رازینی حضور داشتند.

* عدم حضور سیدمحمد خاتمی در نماز جمعه امروز تهران، باعث شکایت حامیان موسوی شده بود، آنها می‌گفتند چرا باید خاتمی در برهه‌های حساس جاخالی دهد.

* حدود 40 زن با چادرهای سبز در نماز جمعه امروز حضور داشتند.

* برخی طرفداران موسوی نماز را به امامت هاشمی اقامه نکردند و فقط تماشاچی نمازگزاران بودند .در هنگام اقامه نماز، تعدادی از حامیان موسوی دست‌های خود را که روبان‌های سبز به آنها بسته شده بود، به بالای سرهای خود برده بودند.

* گرمای حدود 40 درجه هوا باعث شد برخی حامیان موسوی، قبل از اذان ظهر، محل نماز جمعه را ترک کنند.

* حضور خبرنگاران خارجی در اطراف دانشگاه تهران و مصاحبه آنها با حامیان موسوی قابل توجه بود.

* یکی دیگر از نکات نماز جمعه این هفته تهران،‌ حضور نمازجمعه اولی‌ها بود که بعضاً اصول اولیه نماز را نمی‌دانستند و با دیگر نمازگزاران هماهنگی لازم را نداشتند.

* برخی از هواداران موسوی که به توصیه های هاشمی گوش نمی کردند، مقابل درب شرقی نماز جمعه حضور داشتند و سرود «یار دبستانی من» را می خواندند.

* برخی از هواداران موسوی که بدنبال تخریب و درگیری و آشوب بودند و از ترس مردم صورت‌های خود را پوشانده بودند، دیگر هواداران موسوی را به شکستن درب دانشگاه و ورود به محوطه این دانشگاه و ایجاد آشوب و بلوا ترغیب می‌کردند. اما تلاش آنها ثمری در پی نداشت.

*محمد هاشمی نیز مچ‌بند سبزی به دست خود بسته بود و دو انگشت خود را به نشانه پیروزی به سمت هواداران موسوی گرفته بود.

*مهدی کروبی از ابتدای سخنرانی پیش از خطبه‌ها در نماز جمعه شرکت و در جایگاه حضور پیدا کرده بودند.

* هنگام ورود هاشمی‌رفسنجانی به دانشگاه تهران، حامیان موسوی با تجمع مقابل درب دانشگاه مانع ورود هاشمی به دانشگاه شده بودند. به همین دلیل و برای پراکنده کردن این افراد و تسهیل در ورود هاشمی به دانشگاه، نیروی انتظامی گاز اشک‌آوری به سمت این افراد پرتاب کرد و آنها را پراکنده کرد. در این بین ماشین‌های تیم حفاظت هاشمی‌رفسنجانی مورد حمله هواداران موسوی قرار گرفت و صدمه دید.

* از ابتدای سخنان سیدرضا تقوی برخی از هواداران موسوی در قالب تیم‌های 5 و 6 نفره وارد دانشگاه تهران شدند و پس از ورود مچ‌بند‌های سبز خود را به دست گرفته و با علایم و نشانه‌های مشخص به سمت درب اصلی دانشگاه رفتند. این تعداد از هواداران موسوی بعد از دقایقی که جمعیت‌شان به 20 تا 30 نفر رسید، به سمت قسمت‌های شمالی دانشگاه حرکت کردند و در بین راه که با جمعیت نمازگزار نشسته در خیابان روبرو شدند، از آنها نیز درخواست همراهی کردند که با مخالفت نمازگزاران این حرکت ناکام ماند.

* هواداران موسوی در درون دانشگاه تهران که با علایم مشخص قابل شناسایی بودند، در اطراف جایگاه ایستاده بودند و در بین سخنان سیدرضا تقوی به صورت مداوم و با سر دادن شعارهایی در حمایت از موسوی و هاشمی در صدد برهم زدن نظم نماز جمعه بودند. که تقوی بی اعتنا به آنها سخنان خود را ادامه داد.

* با پایان یافتن خطبه‌های هاشمی رفسنجانی، جمعی از حامیان موسوی، مواضع وی را سازشکارانه خواندند.

* برخی حاضران در نماز جمعه گفتند از دانشجویان دانشگاه آزاد قزوین، گرمسار و ورامین هستند که به نماز جمعه آورده شده‌اند.

* در ابتدای خطبه دوم نماز جمعه، میر حسین موسوی در ساعت 13:35 و با شرایط ویژه حفاظتی وارد دانشگاه تهران شد و از درب مسئولین به جایگاه رفت. در این هنگام برخی از هواداران وی که در آن محوطه حضور داشتند، بدون توجه به سخنان هاشمی‌رفسنجانی شروع به سر دادن شعار «درود بر موسوی» کردند که در مقابل این اقدام، نمازگزاران نیز شعار « مرگ بر منافق» سر دادند. موسوی پس از 20 سال در نماز جمعه شرکت می کرد.

* یکی از فرزندان مهدی کروبی که قصد ورود به جایگاه ویژه مسئولین را داشت به جر و بحث با مسئولین حراست پرداخت و در نهایت نیز اقدام به درگیری فیزیکی کرد که با وساطت مسئولین مربوطه این مساله حل شد.

* با پایان خطبه دوم و پیش از آغاز نماز وحدت‌بخش جمعه، بیشتر هواداران موسوی که در طول ایراد خطبه‌های نماز جمعه توسط هاشمی‌رفسنجانی، در محوطه دانشگاه ایستاده و با شعارهای خود قصد ایجاد ناآرامی داشتند، بدون اقامه نماز جمعه از دانشگاه تهران خارج شدند.

* جمعی از حامیان موسوی که تعداد آنها حدود 700 نفر بود، پس از پایان نماز جمعه به سمت میدان انقلاب و سپس بلوار کشاورز و میدان ولی‌عصر راهپیمایی کردند.

*زهرا رهنورد به همراه تعدادی از همسر افراد بازداشت شده در آشوب‌های اخیر، در نماز جمعه امروز شرکت داشتند.

* برخی حامیان موسوی از جمعیت اندک هواداران موسوی در نماز جمعه تهران به شدت شاکی بودند.

* پس از پایان خطبه‌های نماز جمعه نمازگزاران،‌ نماز را به امامت هاشمی‌رفسنجانی اقامه کردند. نکته قابل توجه اینجا بود که هواداران موسوی که در خیابان قدس حضور داشتند، بدون اینکه به صفوف نماز اتصال داشته باشند و همچنین در قالب گروه‌های چند نفره و با فاصله‌های زیاد از هم و گاهاً مختلط، نماز خود را خواندند.

* بعد از اقامه نماز جمعه میرحسین موسوی در حالی که با شعارهای «درود بر موسوی» اندک هواداران باقی مانده خود بدرقه می‌شد، در ساعت 14:07 از دانشگاه تهران خارج شد.

* در حالی‌که «حسینی‌بای» یکی از خبرنگاران واحد مرکزی خبر در حال تهیه گزارش و مصاحبه با مردم بود، برخی از هواداران موسوی با بیان موارد و شعارهایی علیه وی و صدا و سیما موجب ناراحتی و بر هم خوردن نظم برنامه وی شدند.
 

منبع : رجا نیوز

یاد بود دکتر علی شرعتی

امروز ۲۹ خرداد  مصادف با ۱۹ ژوئن  در گذشت مردی است

که سخنرانیهایش و نطق  های کوبنده اش جرقه اصلی انقلاب ایران بود

مردی از توابع کاهک سبزوار

مردی از جنس امام

مردی فروتن مومن  با ایمان روشن فکر بیدار  با فکر  محقق و...

امروز روز در گذشت  نه  بلکه روز شهادت دکتر علی شریعتی بود 

مردی که دوستانی چون شهید چمران داشت

ومردی که زود فراموش شد  گذاشتند تا فراموشش کنیم

تا یادمان نیاید که روزی فکر کنیم  کتابهایش را ورق بزنیم 

سخنرانیهایش را گوش کنیم  و راه او را ادامه دهیم

شریعتی تنها بود تنها شد تنها مرد

ولی همیشه زیر لب زمزمه میکرد

اگر تنها ترین تنها شوم بازم خدا هست ...

دکتر شریعتی

دکتر علی شریعتی در سال 1312 در روستای مزینان از حوالی شهرستان سبزوار متولد شد.

اجداد او همه از عالمان دین بوده اند…. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم،

مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده

حکیم اسرار (حاج ملاهادی سبزواری) محسوب می شد.

ادامه مطلب ...

فردیناند ماژلان

فردیناند ماژلان (به پرتغالی: Fernão de Magalhães) (بهار ۱۴۸۰۲۷ آوریل ۱۵۲۱ میلادی پوینده و دریانورد پرتغالی بود که به دولت اسپانیا خدمت می‌کرد. او نخستین کسی بود که در جهت غرب از اروپا به آسیا رفت و در اقیانوس ارامکشتی راند. ماژلان همچنین نخستین کسی بود که با هدف دور زدن کرهٔ زمین، رهبری یک ناوگان اکتشافی را عهده‌دار شد. اگر چه خود در میانهٔ سفر درگذشت، گروهی از افراد و ناوگانش توانستند در ۱۵۲۲ میلادی کرهٔ زمین را با موفقیت دور بزنند و به اروپا بازگردند

آیا می دانید چه کسی اولین بار کامپیوتر را اختراع کرد؟

در سال 1833

طی جنگ جهانی دوم ،انگلستان اولین کامپیوتر را ساخت.این دستگاه همچون کامپیوترهای امروزی الکتریکی بود،اما کامپیوتر انگلستان و تمام کامپیوترهایی که ما امروز استفاده می کنیم در واقع از نسل ماشین تحلیل گر بابیج هستند.

"چارلز بابیج" دستگاهی را طراحی کرد که می توانست محاسبات پیچیده را انجام دهد.بابیج این دستگاه را ماشین تحلیلگر نامید.این ماشین یک دستگاه بزرگ و به ظاهر ناهنجار بود که از چرخ دنده ها و میله های زیادی تشکیل می شد.این ماشین برای محاسبه کردن نیاز به برنامه ریزی داشت،اما در آن زمان هنوز علم مهندسی آنچنان پیشرفت نکرده بود،در نتیجه فقط قسمت هایی از اختراع بابیج ساخته شد. بابیج در سال 1871 بدون این که بداند روزی اختراعش به کار خواهد افتاد در گذشت.

 

مخترع تلویزیون چه کسی بود؟

جان لاجی بیرد ، مخترع و مبدع اسکاتلندی تلویزیون است که در 17 آوریل 1889 دیده به جهان گشود.
وی به دلیل علاقه به فیزیک و امور فنی به تحصیل در رشته برق مشغول شد و پس از آن تلاش کرد تا فیلم ناطق و روش انتقال عکس به وسیله نیروی برق را اختراع نماید. این مخترع بزرگ در سال 1924 م پس از تلاش و زحمتهای فراوان موفق شد تا به آرزوی دیرین بشر که دیدن تصاویر و اشیا به وسیله عکس از راه دور بود ، جامه عمل بپوشاند و توانست در این زمان اولین تلویزیون ابتدایی و ساده را اختراع کند و تصویر یک صورت را از اتاقی به اتاق دیگر منتقل سازد. وی در جریان این آزمایش ها که با نیروی برق صورت می گرفت ، از ناحیه دست فلج شد. با این حال تلاشهای بیرد در سالهای بعد افزایش یافت تا این که موفق به اختراع دستگاه تازه ای برای تبدیل اشعه نور به ارتعاشات الکتریکی شد. با این حال وی کوشش کرد تا این اختراع را کامل تر سازد. در سال 1929 تلویزیون بعدی او مورد قبول یکی از رسانه های خبری قرار گرفت.
بیرد همچنین پس از نمایش اولین تلویزیون رنگی در سال 1941 ، کوشید تا سال 1946 م تصاویر سه بعدی رنگی را با صدایی مناسب تولید نماید. جان لاجی بیرد سرانجام در 19 سپتامبر 1956 م در 67 سالگی درگذشت.
در طی سالهای بعد تحولاتی در تلویزیون پیدا شد که استفاده از ماهواره برای پخش جهانی و کاربردهای علمی و آموزشی از آن جمله اند. تلویزیون در مسیر خود همچنان راه پیشرفت را طی می نماید و در هر مدت پدیده ای جدید در این عرصه ارائه می شود 

منبع:جام جم

مخترع ماشین حساب

بلز پاسکال دانشمندی فرانسوی بود.
بلز پاسکال ریاضیدان، فیلسوف و فیزیکدان فرانسوی 19 ژوئن 1623 در کلرمون واقع در مرکز فرانسه – 19 اوت 1662 در پاریس، به دنیا آمد. کسی که او را «پاک‌ترین موجود جهان» نامیده اند. پدرش ریاست اداره مالیات کلرمون را به عهده داشت. خواهرش ژیلبرت زندگی نامه او را نوشت و خواهر دیگرش ژاکلین او را به صومعه کشانید تا خودش را وقف کلیسا کند و در واقع موجب مرگ او و بی بهره شدن جهان دانش از وجود یک نابغه شد. پدرش به خاطر تحصیل او، از کار خود استعفا کرد و ...

ادامه مطلب ...

محمد بن زکریای رازی


" رازی" شهرت " ابوبکر محمد بن زکریا " معـروف به جالیـنوس عـرب 251 - 313 هجری قمری از  

بزرگـترین دانـشمندان ایرانی، بزرگـترین طـبـیب بالیـنی اسلام و قـرون وسطی، فـیزیکدان، عـالم کـیمیا ( شیمی ) و فیلسوف صاحب استـقلال فکر است که از زندگی وی چندان اطلاعـی در دست نـیست. ظاهرا در ری ریاضیات، فلسفه، نجوم و ادب را فرا گرفت. احتمالا در جوانی به تحصـیل کیـمیا مشغـول شد و بعـد به سبب بـیـماری چشم به تحصیل طب پرداخت و در این عـلم شهرت فراوان یافت و حوزه درسش بلند آوازه شد. در خدمت ابوصالح منصوربن اسحاق سامانی، حاکم ری، ریاست بـیمارستان جدیدالتاسیس آنجا را یافت. بعـدها در بغـداد رئیس بیمارستان بود. به سبب شهرت فراوانش فرمانروایان مختـلف او را به دربار خود دعوت می کردند. رازی صاحب اخلاق نیکو و رفـتار پسنـدیده بود و با بـیماران به مهربانی و عـطوفت رفـتار می کرد و در حق فـقرا و ضعـفا اعـانـت می کرد. عـده ای تالیـفات او را تا 198 و عـده دیگر کتاب های منسوب به او را تا 237 بر شمرده اند. از آثارش در طـبـیعـات، ریاضیات، نجوم و شناخت نور چیـزی به یادگار نمانده است. رازی در طب به جنـبه های عـلمی اکتفا نمی کرد، بلکه به تمام معـنی طـبـیب و در علم و عمل طب استاد مسلم بود. یادداشتهای وی که در آنها با کمال دقت بهبودی بیماران خود را توصیف کرده است در دست است. معـروفتـرین اثرش در علم طب کتاب " حلوی " است. آثار دیگرش در این رشته کتاب الطب الملوکی و کتاب منصوری است. بعـلاوه، رسالا تی در باب بعـضی امراض دارد که معـروفترین آنها کتاب الجدری و الحصبه است که مورد اعجاب و تحسین اروپایی ها بوده است و از بهترین رساله های طبی قدیم به حساب می آید. رساله ای هم دربارهً سنگ مثانه و کلیه دارد که به زبان فرانسه در لندن منـتشر شده است.

رازی در فلسفه و الهیات و ماوراء الطـبـیعـه و مجادلات مذهبی و فـلسفی نیز کتـبی نوشته است. آثار فـلسفی رازی قرنها در دست فراموشی بود، تا آنکه در قرن بـیستم میلادی اهمیت آنها دیگر بار مورد توجه قرار گرفت. بر طبق مقاله دایرة المعـارف اسلام در باب رازی، وی مدعـی است که اغـلب فلاسفه قدیم پـیشتر رفته است و حتا خود را برتر از ارسطو و افلاطون می داند. در طب هم پایه بقراط است و در فلسفه مقامش نزدیک به سقراط.

رازی در اواخر عـمر در نـتـیجه مطالعـه زیاد دربارهً کیمیاگری به بـیماری چشم مبتلا و بالاخره کور شد و در سال 313 هجری قمری درگذشت 

منبع:natali123.persianblog.ir

خوارزمی

زندگی نامهء خوارزمی
محمد بن حسن جهرودی طوسی مشهور به خواجه نصیر الدین طوسی در تاریخ ۱۵ جمادی الاول 

 

 سال ۵۹۸ هجری قمری در طوس ولادت یافته است. او به تحصیل دانش علاقه زیادی داشت و از  

 

دوران جوانی در علوم ریاضی و نجوم و حکمت سرآمد شد و از دانشمندان معروف زمان خود گردید. 

 طوسی یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره های تاریخ اسلامی است. علوم دینی و علوم 

 عملی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت را نزد خالویش بابا افضل ایوبی کاشانی آموخت.  

 

تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رسانید و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته شهرت یافت. 

 

 خواجه نصیر الدین طوسی را دسته ای از دانشوران خاتم فلاسفه و گروهی او را عقل حادی عشر 

 (یازدهم) نام نهاده اند. علامه حلی که یکی از شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی می باشد  

 

درباره استادش چنین می نویسد: خواجه نصیر الدین طوسی افضل عصر ما بود و از علوم عقلیه و نقلیه مصنفات بسیار داشت.
او اشرف کسانی است که ما آنها را درک کرده ایم. خدا نورانی کند ضریح او را. در خدمت او الهیات، 

 شفای ابن سینا و تذکره ای در هیئت را که از تألیفات خود آن بزرگوار است قرائت کردم. پس او را  

 

اجل مختوم دریافت و خدای روح او را مقدس کناد. نصیرالدین زمانی پیش از سال ۶۱۱ در مقابل 

 

 پیشروی مغولان به یکی از قلعه های ناصرالدین محتشم فرمانروای اسماعیلی پناه برد. این کار به  

وی امکان داد که برخی از آثار مهم اخلاقی، منطقی، فلسفی و ریاضی خود از جمله مشهورترین 

 

 کتابش «اخلاق ناصری» را به رشته تحریر درآورد. وقتی که هولاکو به فرمانروایی اسماعیلیان در 

 

 سال ۶۳۵ پایان داد طوسی را در خدمت خود نگاه داشت و به او اجازه داد که رصدخانه بزرگی در 

 

 مراغه احداث کند که شروع آن از سال ۶۳۸ بود. برای کمک به رصد خانه علاوه کمکهای مالی دولت 

 اوقاف سراسر کشور نیز در اختیار خواجه گذارده شده بود که از عشر (یک دهم) آن جهت امر 

 

 رصدخانه و خرید وسایل و اسباب و آلات و کتب استفاده می نمود در نزدیکی رصد خانه کتابخانه 

 

 بزرگی ساخته شده بود که در حدود چهارصد هزار جلد کتب نفیس جهت استفاده دانشمندان و 

 

 فضلا قرار داده بود که از بغداد و شام و بیروت و الجزیره بدست آورده بودند در جوار رصدخانه یک 

 

 سرای عالی برای خواجه و جماعت منجمین ساخته بودند و مدرسه علمیه ای جهت استفاده 

 

 طلاب دانشجویان. این کارها مدت ۱۳ سال به طول انجامید تا اینکه ایلخان هلاکوی مغولی در 

 

 سال ۶۶۳ درگذشت. لیکن خواجه تا آخرین دقایق عمر خود اجازه نداد که خللی در کار آنجا رخ دهد 

 و کوشش بسیار نمود که آن رصد خانه و کتابخانه از بین نرود.
قسمت اعظم ۱۵۰ رساله و نامه های طوسی به زبان عربی نوشته شده است. وسعت معلومات 

 

 و نفوذ او با ابن سینا قابل قیاس است جز آنکه ابن سینا پزشک بهتری بود و طوسی ریاضیدان  

 

برتری. از پنج کتابی که در زمینه منطق نوشته شده است اساس الاقتباس از همه مهمتر است. 

 

 در ریاضیات تحریرهایی بر آثار آوتولوکوس، آرستاخوس، اقلیدس، آپولونیوس، ارشمیدس،  

 

هوپسیکلس، تئودوسیوس منلائوس و بطلمیوس نوشت. از جمله مهمترین آثار اصیل وی در  

 

حساب هندسه و مثلثات جوامع الحساب بالتخت و التراب، رساله الشافیه و اثر معروفش کتاب  

 

شکل القطاع است که به نوشته های رگیومونتانوس اثر گذارده است. معروفترین آثار نجومی وی 

 

 زیج ایلخانی که در سال ۶۵۰ نوشته شده می باشد و همچنین تذکره فی علم الهیئه است. کتاب  

تنسوق نامه و کتابهایی در زمینه اختربینی نیز نوشته است. 
 

احتمالاً برجسته ترین کار طوسی در ریاضیات در زمینه مثلثات بوده است در کشف القناع عن 

 

 اسرار شکل القطاع، وی نخستین کسی بود که مثلثات را بدون توسل به قضیه منلائوس یا نجوم 

 

 توسعه بخشید و هم او بود که برای نخستین بار قضیه جیوب را، که رویداد برجسته ای در تاریخ  

 

ریاضیات است به روشنی بیان کرد. در نجوم تذکره فی علم الهیئه وی شاید کاملترین نقد بر نجوم 

 

 بطلمیوسی در قرون وسطی و معرف تنها الگوی ریاضی جدید حرکات سیارات است که در نجوم  

 

قرون وسطی نوشته شده است. این کتاب به احتمال زیاد از راه نوشته های منجمان بیزانسی به 

 

 کوپرنیک اثر گذاشته است و همراه با کار شاگردان طوسی متضمن تمام تازه های نجومی  

 

کوپرنیکی است به استثنای فرضیه خورشید مرکزی آن. نصیر الدین طوسی با اینکه سرو کارش  

 

بیشتر در سیاست و اجتماع بوده روشن ترین راه را که برای رسیدن به جهان جاودانی نشان می 

 

 دهد دیانت است.
اگرچهت در تمام توشته های خود دم از استقلال و معرفت می زند اما آشکارا می گوید دانش تنها 

 

 از ایمان و دین حاصل می شود و حقیقت دانش را دین میداند که تسلی بخش جانها و روان بخش 

 

 کالبدهای افسرده است. طوسی بیشتر به عنوان منجم معروف است و رصدخانه وی یک مؤسسه 

 علمی در تاریخ علم به شمار می رود. کتاب تنسوق نامه او از لحاظ موضوع فقط در مقایسه با  

 مشابهش یعنی کتاب بیرونی (کتاب الجماهر فی معرفت الجواهر) در درجه دوم اهمیت قرار دارد. 

 

 طوسی یکی از پیشروترین فلاسفه اسلامی است که تعیمات مشّائی ابن سینا را پس از آن که  

 در طول دو سده در محاق «کلام» قرار گرفته بودند احیاء کرد. او مظهر نخستین مرحله ترکیب 

 

 تدریجی مکتبهای مشّائی و اشراقی است. اخلاق ناصری وی رایج ترین کتاب اخلاقی بین 

 

 مسلمانان هند و ایران بوده است. تجرید العقاید او در کلام مبنای الهیات اصولی شیعه دوازده امامی است.
طوسی احتمالاً بیش از هر فرد دیگر مایه احیای علوم اسلامی بوده است. گروهی خواجه را برهم 

 

 زننده وحدت دو ملت عربی و اسلامی می پندارند و می گویند به دست او وحدت عربی در آن 

 

 زمان پاشیده شد. در حقیقت خواجه در این باب گناهی نداشت و اگر لیاقت خواجه پس از آن همه 

 وقایع و خونریزی به داد مسلمانان نرسیده بود جهان اسلامی امروز چه وضعیتی داشت؟ در سال 

 

 ۶۷۲ هجری قمری نصیر الدین طوسی با جمعی از شاگردان خود به بغداد رفت که بقایای کتابهای 

 

 تاراج رفته را جمع آوری و به مراغه بازگرداند اما اجل مهلتش نداد و در تاریخ ۱۸ ذی الحجه سال  

 

۶۷۲ هجری قمری در کاظمین نزدیک بغداد دار فانی را وداع گفت. نصیر الدین طوسی ستاره  

 

درخشانی بود که در افق تاریک مغول درخشید و در هر شهری که پاگذارد آنجا را به نور حکمت و  

 

دانش و اخلاق روشن ساخت و در آن دوره تاریک وجود چنین دانشمندی مایه اعجاب و اعجاز بود 

من انتقاد پذیرم خواستی نظر بده

کوروش کبیر

کوروش دوم ، معروف به کوروش بزرگ یا کورش کبیر (۵۵۹-۵۲۸

 پیش از میلاد) شاه ایران، به‌خاطر بخشندگی‌، بزرگ منشی، بنیان

 گذاشتن حقوق بشر، پایه گذاری نخستین امپراتوری چند قومیتی و

 بزرگ جهان، آزاد کردن برده ها و اسرا، احترام به عقاید و مذاهب

 مختلف ، گسترش تمدن و... شناخته شده‌است. کوروش نخستین شاه

 ایران و بنیان‌گذار دوره‌ی شاهنشاهی ایرانیان می باشد. واژه کوروش

 یعنی: خورشیدوار. کُور یعنی: خورشید. وُش یعنی: مانند.

 

 ایرانیان کوروش را پدر، و یونانیان، که وی ممالک ایشان را تسخیر

 کرده بود، ‌او را سرور و قانونگذار می نامیدند. یهودیان این

 پادشاه را به منزله ممسوح پروردگار محسوب می داشتند، ‌ضمن

 آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می دانستند. درباره شخصیت

 ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از

 آن سخن به میان آمده، بسیاری از بزرگان جهان ذوالقرنین قرآن

 فرزند نیک سرشت خداوند را کوروش هخامنشی می دانند و نسبت

 دادن آن را به اسکندر ملعون کاری ابلهانه می دانند. کوروش کبیر

 سرسلسله هخامنشی، داریوش کبیر، خشایارشا، اسکندر مقدونی

 گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها

 تحقیقاتی صورت گرفته، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و

 تطبیق آن با آیات قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش کبیر است

 که موجه ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می باشد.

 

دوره جوانی

 

 تبار کوروش از جانب پدرش به قوم آریایی پارس‌ می رسد که برای

 چند نسل بر انشان , در جنوب غربی ایران, حکومت کرده بودند.

 کوروش درباره خاندانش بر سفالینه استوانه شکلی محل حکومت

 آن‌ها را نقش کرده است. بنیاد‌گذار سلسلۀ هخامنشی, شاه هخامنش

 انشان بوده که در حدود ۷۰۰ می‌زیسته است. پس از مرگ او,

 تسپس انشان به حکومت رسید. تسپس نیز پس از مرگش توسط دو

 نفر از پسرانش کوروش اول انشان و آریارمنس فارس در پادشاهی

 دنبال شد. سپس، پسران هر کدام, به ترتیب کمبوجیه اول انشان و

 آرسامس فارس, بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با

 شاهدخت ماندانا دختر آژدهاک پادشاه قبیله ماد و دختر شاه آرینیس

 لیدیه, ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

 

 تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت , گزنفون , و کتزیاس درباره

 چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت

 تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند, اما شرحی که آنها درباره

 ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند, بیشتر شبیه افسانه می باشد.

 تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی

 سایکس , و حسن پیرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را از

 هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت, آژدهاک شبی خواب دید

 که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام

 سرزمین آسیا را غرق کرد. آژدهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ ها

 پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه

 خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژدهاک تصمیم بگیرد دخترش

 را به بزرگان ماد ندهد, زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی

 برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژدهاک دختر خود را به

 کمبوجیه اول به زناشویی داد.

 

 ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید

 که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را

 پوشانید. پادشاه ماد ، این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست

 و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا

 فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آژدهاک

 به مراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را

 به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس

 خواب هایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس

 زاده‌ی دخترش را به یکی از بستگانش هارپاگ ، که در ضمن وزیر و

 سپه سالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند.

 هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت.

 در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ

 پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود, چون یکم کودک با

 او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن

 است جانشین او گردد, در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده

 فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های

 شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به

 دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمه‌ی ددان گردد.

 

 چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از

 موضوع با خبر شد, با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از

 کشتن کودک خودداری کند و به جای او, فرزند خود را که تازه زاییده

 و مُرده به دنیا آمده بود, در جنگل رها سازد. میترادات شهامت این

 کار را نداشت, ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده

 فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را

 به گردن گرفت.

 

 روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود, با گروهی از فرزندان

 امیرزادگان بازی می کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود

 به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش

 همبازی های خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک

 وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از

 شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری

 نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرای, فرزند آرتم بارس به پدر

 شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده است وی را تنبیه کنند.

 پدرش او را نزد آژدهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان

 پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده است. شاه چوپان و

 کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: تو چگونه جرأت

 کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری

 است, چنین کنی؟ کوروش پاسخ داد: در این باره حق با من است,

 زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من

 فرمانبرداری نکرد, من دستور تنبیه او را دادم, حال اگر شایسته

 مجازات می باشم, اختیار با توست.

 

 آژدهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد.

 در ضمن بیاد آورد, مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش

 به کوه می گذرد با سن این کودک برابری می کند. بنابراین آرتم

 بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و

 او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور

 پرسش هایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: این طفل فرزند من است

 و مادرش نیز زنده است. اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و

 دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.

 

چوپان در زیر شکنجه وادار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای

 آژدهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژدهاک

 دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه

 دید, موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژدهاک که از او پرسید:

 با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کُشتی؟ پاسخ داد: پس از آن

 که طفل را به خانه بردم, تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را

 اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم.

 

 کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی ایرانی ها

 و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های

 سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت.

 

دوره قدرت

 

هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی

 بودند بر ضد آژدهاک شورانید و موفق شد, کوروش را وادار کند بر

 ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد. با شکست

امپراتوری ایرانی ماد به وسیله پارسها که کشور دست نشانده و

 تابع آن بود, پادشاهی ۳۵ ساله آژدهاک پادشاه ماد به انتها رسید,

اما کوروش به آژدهاک آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه  

داشت.

کوروش به این شیوه  پادشاهی ماد و پارس را به دست گرفت و خود

را پادشاه ایران اعلام نمود و اتحاد این دو تیره آریایی ایران را بنا

کرد. کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه

ماد و پارس نامید، در حالی که بابل به او خیانت کرده بود،

خردمندانه از کرزوس، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت

بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید.

اما کرزوس در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر

گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش

را از رود هالسی (قزل ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز

کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت

خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را

تسخیر ناپذیر می پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از

دیواره های آن سقوط کردو کرزوس، شاه لیدی به اسارت ایرانیان

درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی 

یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس از شکست

کرزوس است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و

تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و

مردم سارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در

شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند،

مشمول عفو شدند. پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از

دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت،

هریو(هرات)، رخج ، مرو، بلخ، زرنگیانا(سیستان) و سوگود

(نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را

مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکر کشی به شرق تأ مین

امنیت و تحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار

حکومتی که بتواند با کوروش به معارض بپردازد وجود نداشت.

کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت  

سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه

بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوایل

پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته

نماند که یکی از دلایل اصلی ترس « نابونید » پادشاه بابِل،‌ همانا

شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم

بابِل از یک سو و نیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباره

آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

 

بابِل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط

محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و

کوروش طبق عادت در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال

بعد ( ۵۴۰ ق.م ) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود

کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابِل مستعمرات آن یعنی سوریه ،

فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی

اضافه شدند رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان

شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن

مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر

بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک های

بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنا ن نمود تا بتوانند به اورشلیم

بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین

خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ

یهود و در تورات ثبت است. اسکندر پس از رسیدن به ایران و پارسه

همگی را به آتش کشید و ویران نمود ولی پس از رفتن به آرامگاه

کوروش بزرگ هرگونه صدمه زدن به آرامگاه کوروش را ممنوع نمود

و به وصیت وی که در آنجا حک شده بود عمل کرد و آن را سالم

گذاشت و رفت تا برای آیندگان باقی بماند. خود اسکندر که دشمن

ایرانیان بود نیز کوروش را الگوی و رهبری بزرگ می پنداشت. به

باور بسیاری از حقوق دانان کهن آمریکایی و انگلیسی کتاب

کوروپدیا ــ کوروش کبیر سرلوحه بنیان گذاران آزادی و دموکراسی

غربی در جهان بوده است. در جهان امروز یونسکو کورش بزرگ -

اسکندر مقدونی و سِزار  را سه ابر مرد جهان معرفی کرده اند. ولی

به راستی موج تبلیغات گسترده غربیان برای سزار و اسکندر یونانی

کجا و گمنامی کوروش کبیر از آسیا که الگو و سرور اسکندر و

سزار بوده است کجا؟ اسکندری گویی اینکه از دیدگاه بزرگی و دانش

جهان گشایی برترین روزگار خود بوده ولی فساد اخلاقی و زندگی

آلوده اش بر همگان آشکار است. حال آنکه شخصی مانند کوروش

بزرگ از همه لحاظ بر سزار و اسکندر برتری داشته است و نامش در

قرآن به نام ذوالقرنین و در تورات به نام کوروش فرستاده خداوند

آمده است ولی هرگز سخنی از او در ایران نشده است. تندیسی

شایسته و بایسته این ابر مرد جهان در ایران وجود ندارد. فیلم و

مستند جهانی شایسته وی ساخته نشده است. نامش برای آغاز سال

آورده نشده است. فقط ملت ایران بودند که هنوز پس از هزاران سال

از درگذشت وی در هنگام آغاز جشن ملی نوروز با سبدها و      

دسته های گل راهی آرامگاه ابدی وی در پاسارگاد می شوند تا ادای

احترام کرده باشند و با منش - کردار و ایران دوستی او پیمانی دوباره

بسته باشند. شادی روان پاک این ابر نیک منش جهان را از یزدان

پاک خواستاریم...

عذر خواهی

اخ اخ اخ من یه معذرت خواهی بهتون راجع به متن کوروش بدهکارم در اسرع قت درستش میکنم