صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

عاشقانه

 

در سکوت دادگاه سرنوشت ، عشق بر ما حکم سنگینی نوشت. گفته شد دلداده ها از هم جدا، وای بر این حکم و این قانون زشت......

                           

 

باید آهسته نوشت ، با دل خسته نوشت ، با لب بسته نوشت گرم و پررنگ نوشت... روی هر سنگ نوشت تا بخوانند همه که اگر عشق نباشد دل نیست.

 

دیروز به دنبالت دویدم و به امید دیدارت به امروز رسیدم ولی افسوس . افسوس که تو به فرداها سفر کرده بودی.

 

همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل از اینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند.

 

افلاطون میگه : اگه با دلت کسی یا چیزی رو دوست داشتی زیاد جدی نگیرش چون کار دل دوست داشتنه ... درست مثل کار چشم که دیدنه ... ولی اگر کسی رو با عقلت دوست داشتی بدون داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه....

 

اگه یه روز تنها شدی،اگه دیدی بغض کردی اما دلیلی برای گریه کردن پیدا نمیکنی بدون که دل خدا واست تنگ شده میخواد صداش کنی....

 

چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن. چه زیباست همیشه در تنهایی ترا حس کردن. چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن. عزیزم نام تو بر قلبم  خالکوبی شده تا فراموشت نکنم. عزیزم همچون نفس کشیدن ترا به خاطر می سپارم. یک روز دیگر هم بدون تو گذشت......

 

هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم ناامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است

 

دلم در حلقه غمها نشسته / زبانم بسته و سازم شکسته وجودم پر ز شعر عاشقانه ست / تورا می خواهم و اینها بهانه ست

 

ژان پل استار  از این فراموشی محض که در آن گیر افتاده ام لذت می برم . من میان دو شهر هستم یکی هیچ از من نمی داند و دیگری را هیچ نمی شناسم

 

وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم. وقتی پیدایش می کنیم دنبال عیبهایش می گردیم.وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم... وباز تنهاییم

 

سکوتی بود بر قلبم که با آن میزدم فریاد اگر از شهر غم رفتی مرا هرگز مبر از یاد

 

اگر کسی مرا خواست بگویید رفته باران را تماشا کند و اگر اصرار کرد بگویید برای دیدن توفان‌ها رفته است و اگر باز هم سماجت کرد بگویید رفته است تا دیگر باز نگرد

بهترین دختر

 خیلی سنگین و متین میرود هرجا راه 

صورتش همچون برف صورتش همچون ماه 

 

دوستش میدارند همه ی دوستانش  

می چکــــــــــــد هر هنری از انگشتانش  

او مانند نگین می درخشد در جمع  

می ترسم که یه روز بدرخشد کم کم 

 

هر چه از خوبی هاش هم بگم باز کم است  

چون که او بهترین دختر عالم است 

 تقدیم به انکه میدارمش دوست

هندوانه و خواص ان

هندوانه و خواص آن

هندوانه میوه ای با پوست ضخیم و اندازه های متفاوت است. رنگ پوست آن زرد و سبز پررنگ است، داخل آن به رنگ قرمز، صورتی و یا سفید دیده می شود، کمی معطر است و در  کشورهای گرمسیر در فصل تابستان مصرف بسیار زیادی دارد. صد گرم آن دارای 30 کیلو کالری ، 4/0 گرم پروتئین ، 2/0 گرم چربی، 4/6 گرم قند ، 3/0 گرم فیبر، 1 میلی گرم سدیم، 7 میلی گرم کلسیم ، 100 میلی گرم پتاسیم، 7 میلی گرم ویتامینC و 590 واحد بین المللی ویتامینA می باشد.

هندوانه خواص بسیاری دارد از آن جمله ضد استفراغ و تهوع است. مخصوصاً برای افرادی که در تابستان دچار گرمازدگی می شوند، نوشیدن آب هندوانه با کمی گلاب می تواند مفید باشد. ضدعفونی کننده بدن و در واقع پاک کننده روده ها بوده است.

درطب سنتی چین پوست هندوانه را خوب می شویند و درجلوی خورشید می گذارند تا خشک شود، سپس ازآن برای مبارزه با بیماری استفاده می کنند ، بدین صورت که 50 گرم پوست هندوانه را  درکمی آب می جوشانند و مانند چای آن را می نوشند که چون داری پتاسیم بالاست  برای مبتلایان به فشار خون بالا، فشارهای عصبی وهم چنین برای بیماران مبتلا به مرض قند مفید است.

هندوانه با داشتن بیش از90% آب، برای رفع تشنگی بسیار مناسب است. هیچ میوه ای تا این اندازه آب ندارد. چون هنداونه دارای مقدار خیلی کمی  سدیم است، آب زیادی از بدن دفع می شود و برای کسانیکه ناراحتی کلیه دارند و افرادی که ادرار غلیظ و زرد رنگ با بوی تند دارند ، بسیارخوب می باشد و حتی با نوشیدن آب هندوانه و آب به مقدار زیاد این مشکل را از بین می برند.

هنداونه به خاطر داشتن ویتامینC و ویتامینA و بتا- کاروتن و  لیکوپین ، صدماتی را که در اثر استرس، استعمال دخانیات، سموم محیطی و داروها وارد می شود کاهش می دهد. علاوه بر این ابتلاء به خیلی از امراض دنیای متمدن مثل سفت و سخت شدن دیواره سرخرگ، سرطان (خصوصا سرطان پروستات) و امراض دوران پیری مثل آلزایمر و پارکینسون را کاهش می دهد. علت این امراض رادیکالهای آزاد هستند. ویتامین های هندوانه خطر حمله آنها را به بدن تضعیف می کنند.

 دانشمندان دانشگاه بوستون کشف کردند که لیکوپن موجود در هندوانه، پوست را در مقابل اشعه ماوراء بنفش حفظ می کند.

درطب نتروپت خوردن هسته های هندوانه اهمیت زیادی دارد، بدین صورت که هسته را همراه هندوانه درمخلوط کن ریخته تا هسته ها در آب هندوانه خرد شوند. شخصی که آب هندوانه را با هسته خردشده میل کند و هسته را خوب بجود، کمک زیادی به پاک کردن روده می کند. برای افرادی که یبوست دارند، خوردن آب هندوانه به این ترتیب  و آب ولرم بلافاصله بعد از آب هندوانه در حالت ناشتا بسیار مفید است چون درمان یبوست با مصرف فیبرومایعات با هم، امکان پذیر است که هر دو در هندوانه موجود است.

از سایر خواص هندانه می توان موارد زیر را نام برد :

1- آب هنداونه به عنوان خنکی برای بیماران مبتلا به تب و بیماریهای عفونی مفید است زیرا عطش و التهاب بیمار را برطرف می کند.

2- هندوانه نرم کننده، ادرارآور و زیاد کننده عرق است، لذا پس از مصرف هندوانه سموم بدن از سه طرف ( ادرار، مدفوع، عرق) دفع می شوند و به زودی شادابی و طراوت مخصوصی به انسان دست می دهد.

3- تخم هندوانه ضد کرم می باشد.

تذکراتی درباره مصرف هندوانه :

1- خوردن هندوانه برای معده و نیروی جنسی اشخاصی که مزاج سرد دارند، زیان آور است.

2- خوردن هندوانه برای اشخاص سرد مزاج تولید درد مفاصل می کند و در این موارد خنثی کننده زیان هندوانه، عسل و قند و امثال آن است.

3- زیاده روی در خوردن هندوانه برای طحال زیان آور است .

4- هندوانه طبیعت سرد دارد، از این رو از مصرف زیاد آن در شب یلدا بپرهیزید  

منبع: دارابکس

به این میگن معلم

ر روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور می یافت، خانم تامپسون تصمیم گرفت به پرونده تحصیلى سال هاى قبل او نگاهى بیاندازد تا شاید به علّت درس نخواندن او پی ببرد و بتواند کمکش کند.

معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است. تکالیفش را خیلى خوب انجام می دهد و رفتار خوبى دارد. "رضایت کامل".

معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسیهایش دوستش دارند ولى او به خاطر بیمارى درمان ناپذیر مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.

معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسیار گران تمام شده است. او تمام تلاشش را براى درس خواندن می کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرایط محیطى او در خانه تغییر نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.

معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمی دهد. دوستان زیادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش می برد.

خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از این که دیر به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد. تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدایایى براى او آوردند. هدایاى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زیبا و نوارهاى رنگارنگ پیچیده شده بود، بجز هدیه تدى که داخل یک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود. خانم تامپسون هدیه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد یک دستبند کهنه که چند نگینش افتاده بود و یک شیشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. این امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعریف از زیبایى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نیز به خود زد. تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بیرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را می دادید.

خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشینش رفت و براى دقایقى طولانى گریه کرد. از آن روز به بعد، او آدم دیگرى شد و در کنار تدریس خواندن، نوشتن، ریاضیات و علوم، به آموزش "زندگی" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ویژه اى نیز به تدى می کرد.

پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بیشتر تشویق می کرد او هم سریعتر پاسخ می داد. به سرعت او یکى از با هوش ترین بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به یک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترین دانش آموزش شده بود.

یکسال بعد، خانم تامپسون یادداشتى از تدى دریافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترین معلّمى هستید که من در عمرم داشته ام.

شش سال بعد، یادداشت دیگرى از تدى به خانم تامپسون رسید. او نوشته بود که دبیرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترین معلمى هستید که در تمام عمرم داشته ام.

چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه دیگرى دریافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصیل می شود. باز هم تأکید کرده بود که خانم تامپسون بهترین معلم دوران زندگیش بوده است.

چهار سال دیگر هم گذشت و باز نامه اى دیگر رسید. این بار تدى توضیح داده بود که پس از دریافت لیسانس تصمیم گرفته به تحصیل ادامه دهد و این کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترین و بهترین معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا این بار، نام تدى در پایان نامه کمى طولانی تر شده بود: دکتر تئودور استودارد.

ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه دیگرى رسید. تدى در این نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و می خواهند با هم ازدواج کنند. او توضیح داده بود که پدرش چند سال پیش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند در مراسم عروسى در کلیسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته می شود بنشیند. خانم تامپسون بدون معطلى پذیرفت و حدس بزنید چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگین ها به دست کرد و علاوه بر آن، یک شیشه از همان عطرى که تدى برایش آورده بود خرید و روز عروسى به خودش زد.

تدى وقتى در کلیسا خانم تامپسون را دید او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت: خانم تامپسون از این که به من اعتماد کردید از شما متشکرم. به خاطر این که باعث شدید من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم. و از همه بالاتر به خاطر این که به من نشان دادید که می توانم تغییر کنم از شما متشکرم.

خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه می کنى. این تو بودى که به من آموختى که می توانم تغییر کنم. من قبل از آن روزى که تو بیرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدریس کنم.

بد نیست بدانید که تدى استودارد هم اکنون در دانشگاه آیوا یک استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى این دانشگاه نیز به نام او نامگذارى شده است!

امان از دست هکر ها

هکرها به جان فیس‌بوک افتادند

شبکه اجتماعی فیس‌بوک بار دیگر هدف هکرهایی قرار گرفت که قصد ربودن اطلاعات حساس کاربران را دارند.

به گزارش بی‌بی‌سی، این وب‌سایت در چند هفته گدشته با پنج مشکل امنیتی دست‌ و پنجه نرم کرده ‌است.

هکرها با سوء استفاده از قابلیت شبکه‌ای بودن فیس‌بوک به جمع‌آوری اطلاعات از نمایه کاربرانی می‌پردازند که به این ابزار اجازه ورود به شبکه را می‌دهند.

به گفته متخصصان، پرطرفدار بودن شبکه‌های اجتماعی، آن‌ها را به هدف‌های مناسبی برای هکرها تبدیل می‌کند.

این ابزار قلابی با ترغیب کاربران به اضافه کردن آن‌ها به نمایه فیس‌بوک، به اطلاعات شخصی افراد دست‌پیدا می‌کند. یکی از معروف‌ترین این ابزار که نام آن بسیار فریب دهنده‌است، به کاربر اعلام می‌کند که دوستانش در زمان بازید نمایه فیس‌بوک وی با مشکل روبرو شده‌اند و برای رفع این مشکل می‌توان با استفاده از این ابزار مشکل را شناسایی کرد.

آسیب‌پذیری فیس‌بوک در برابر مشکلات امنیتی به دلیل قابلیت اجازه ساخت و انتشار ابزار مختلف به کاربران است. به این ترتیب افراد با استفاده از چارچوب برنامه‌سازی فیس‌بوک می‌توانند ابزار خود را طراحی، و آن‌ها رابه دوستان خود پیشنهاد کنند.

مزیتی که این نوع ساخت ابزار برای هکرها به ارمغان می‌آورد این است که هیچ برنامه امنیتی بر روی کامپیوتر کاربر توانایی شناسایی خطرات نرم‌افزارهای تحت وب را ندارد و به علاوه این ابزار به هیچ وجه ظاهر مشکوک و مخربی ندارند.

علاوه بر ابزار مخرب و قلابی، ویروس کوب‌فیس که پیشتر در ماه دسامبر سال 2008 میلادی منتشر شد نیز بار دیگر به فیس‌بوک حمله کرده‌است. این ویروس با ارسال یک پیغام به کاربر و ترغیب وی به رفتن به یک وب‌سایت یو‌تیوب قلابی، برنامه‌ای مخرب را بر روی کامپیوتر نصب می‌کند. این برنامه اطلاعات خاصی را از کوکی کامپیوتر قربانی جمع‌آوری می‌کند. اطلاعات سایت‌های شبکه اجتماعی و کارت‌های اعتباری دیگر برای این برنامه اولویت دارند.

 

منبع: دارابکس 


عذر خواهی

سلام عید همگی مبارک   

شرمنده ام کمی دیر گفتم ولی هیچ کاری نمی شد کرد سرم بد جوری شلوغ بود  

الان هم مشهدم توی یکی از کافی نت های مثلا باکلاسشون  

هیچ  جا تهران خودمون نمیشه  

خواستم بگم منتظر داستان ها و جوک های با مزه من باشید  

بازم ببخشید  

  راستی واسه همه ی برو بچ بلاگ اسکای و مدیران شایسته شان نیز دعا مینمایم