توماس ادیسون می گوید : برای پیروزی در هدفی استعداد زیاد مهم نیست بلکه این تلاش و
پشتکار است که انسان را موفق میکند او رمز موفقیت خود را پشتکار میدانست ومعتقد بودبرای
پیروزی ۱درصد مهارت و۹۹ درصد پشتکار لازم است
مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادابرویم"
ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقائ شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن
ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار
زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد..
هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.
همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه؟
مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی؟"
جواب زن خیلی جالب بود...
زن جواب داد: لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم.
منبع : سایت دارابکس
این سخن بسیار گفته شده است که برای پی بردن به ساختمان پرکاهی با عمق و دقت ؛باید جهان را به درستی شناخت امّا آن کس که بتواند با چنین عمق و دقتی به ساختمان پرکاهی پی برد. در هیچ یک از امور جهان نکته تاریکی نخواهدیافت ، من برای شرح حال و زندگی انیشتن را نه برای ریاضدانان ونه برای فیزیکدانان ،نه برای اهل فلسفه نه برای طرفداران استقلال یهود بلکه برای آن کسانی که می خواهند چیزی از جهان پرتناقض قرن بیستم درک کنند . و اینک شرح حال زندگی او از کودکی تا پابان عمر :
آلبرت انیشین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه و ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است . زیرا یک سال بعد از تولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید.
منبع:www.physicsir.com
توماس آلوا ادیسون در روز یازدهم فوریه سال ۱۸۴۷ در شهر میلان در ایالت اوهایوى آمریکا به دنیا آمد. بحق مى توان گفت که ادیسون یکى از آن افرادى بود که از اقشار پائین اجتماع منشاء گرفت و بعدها به شهرت و ثروت فراوان رسید (توماس ادیسون در آمریکا تحت عنوان «از ظرف شویى به میلیونرى رسیدن» نامیده مى شود). توماس ادیسون بدون شک امروزه یکى از قهرمانان ملى آمریکا به شمار مى آید.
در مورد ادیسون نقل قول ها و داستان هاى بسیارى وجود دارد که نمى توان به دقت گفت کدامیک واقعیت دارند. به همین دلیل هنوز هم در صحت برخى از موارد شک و تردید وجود دارد. براى مثال هنوز هم مشخص نیست که آیا علت سنگینى گوش ادیسون سانحه اى در حین انجام آزمایش هایش با مواد شیمیائى بوده یا بر اثر یک بیمارى بروز کرده است. مسلم این است که ادیسون این نقص شنوایى خویش را با میل تمام و اغلب به سود خود به کار مى گرفت.
ادیسون در کل زندگى خود تنها چند ماهى به مدرسه رفت. اسناد موجود موید آن است که او در خانه و توسط والدینش آموزش دید. زمانى که ادیسون ۷ ساله بود خانواده اش به میشیگان نقل مکان کرد. ۴ سال بعد، توماس به عنوان پسر بچه فروشنده روزنامه و شیرینى، در قطار بین «پورت هورون» و «دیترویت» مشغول به کار شد. از قرار معلوم این شغل وقت چندانى از وى نمى گرفت و او مى توانست به اندازه کافى به کارهاى دیگر مشغول شود. او در سال ۱۸۶۲ هفته نامه خود به نام «هرالد هفتگى» را منتشر ساخت. علاوه براین، ادیسون یک دوره کارآموزى به عنوان تلگرافیست را گذراند و طى سال هاى ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۸ در همین رشته به کار خود ادامه داد.
ادیسون نخستین اختراع خود را که یک دستگاه شمارش برگه هاى راى بود، در سال ۱۸۶۸ به ثبت رساند. اما این دستگاه، در کنگره آمریکا مورد استفاده قرار نگرفت چرا که این هراس وجود داشت که بتوان در کار آن تقلب کرد. یک سال بعد، او در نیویورک مدیر کمپانى «استاک اند گولد» شد، شرکتى را به اسم خود تاسیس کرد و از این زمان به سرعت در کارهایش ترقى کرد.
توماس ادیسون در سال ۱۸۷۱ با خانم «مرى استیل ول»
(M .Stillwell)
ازدواج کرد و در همین سال هم نخستین ماشین تحریر قابل استفاده را اختراع کرد. در این دوره او در یک آزمایشگاه در نیوجرسى کار مى کرد. در تاریخ هجدهم ژوئیه سال ۱۸۷۷ ادیسون فونوگراف یا دستگاه ثبت صدا را اختراع کرد و نخستین انسانى بود که صداى ثبت شده خود را شنید.
در سال ۱۸۷۹ لامپ اختراعى او که از یک رشته ذغالین ساخته شده بود بیش از ۴۰ ساعت درخشید. علاوه بر این ادیسون کار دستگاه تلفن را به وسیله یک میکروفون حاوى ذرات ذغال بهبود بخشید. در سال ۱۸۸۰ در «منلوپارک»، نخستین کارخانه لامپ سازى، شروع به کار کرده و در کنار این کار به اختراعات دیگر خود از جمله، فیوز الکتریکى، دستگاه هاى اندازه گیرى، تکامل دیناموهاى ماشین هاى بخار پرداخت. در سال،۱۸۸۳ اثر ادیسون که بعدها به اختراع رشته هاى درخشان و لامپ هاى الکتریکى منجر شد، رسماً به نام او ثبت شد.تا سال ۱۸۹۰ ادیسون کار فونوگراف را بهبود بخشید و شرکت ادیسون جنرال الکتریک را تاسیس کرد. برخلاف شایعات موجود ادیسون مخترع صندلى الکتریکى نبود. این صندلى توسط یکى از همکاران او به نام «هارولد پى براون» اختراع شد.
در سال ۱۸۹۱ ادیسون دستگاه «سینماتوگراف» یکى از مراحل ابتدایى تکامل دوربین فیلمبردارى را اختراع کرد. باید متذکر شویم که اختراعات ادیسون که فهرست آن پایانى ندارد، از جمله تلفن، تلگراف، میکروفون و لامپ الکتریکى در واقع تنها بهبود و تکامل کار دستگاه هاى اختراع شده پیشین بودند.
اما در وصف شخصیت ادیسون نیز باید اذعان کرد که او انسانى بسیار سخت کوش بود. ادیسون نه تنها یک پژوهشگر توانا بود، بلکه هنر او بیشتر در حیطه عرضه و فروش زیرکانه تولیدات جلوه گر مى شدند و متاسفانه در رقابت با دیگر شرکت هاى تولید و فروش اجناس مشابه، از هیچ تلاشى فروگذار نمى کرد. دعواهاى قضایى او در برابر شرکت هاى دیگر رقمى اعجاب برانگیز دارند. منبع:شرق
تولد : 1564 فلورانس ایتالیا
فوت 8 ژانویه 1642 فلورانس
/b>گالیله فیزیکدان و منجم بزرگ را پدر علوم تجربی می نامند. او با استفاده از ابزار کار و نیز روش مناسب توانست بعضی از قانون های طبیعت را با استفاده از آزمایش به دست آورد و باطل بودن نظریات ارسطو را در مورد سقوط اجسام به کمک آزمایش مشخص کند.
گالیله در 19 سالگی به دانشگاه (( پیز)) راه یافت و علوم پزشکی را تحصیل کرد اما پس از مدتی به ریاضیات و فیزیک روی آورد. توجه به پدیده های طبیعت و یافتن ارتباطی میان پدیده ها از مشخصات ذهنی او بود. گفته می شود روزی که به کلیسا رفته بود متوجه نوسانات منظم چراغهای کلیسا شد. از این مشاهده اتفاقی به سوی آزمایش علمی درباره آونگ کشانده شد و قانون همزمانی نوسانات کم دامنه آونگ را به دست آورد.
گالیله در زمان استادی دانشگاه پیز ( 1592-1589) درباره سقوط اجسام مطالعه کرد و با آزمایش بر سطح شیبدار که خود مبتکر آن بود نتیجه گرفت که اگر فقط نیروی وزن بر اجسام مختلف اثر کند شتاب سقوط برای همه آنها یکسان است و به عبارت دیگر :
در جایی که هوا نیست همه اجسام با شتاب یکسان سقوط می کنند
او علاوه بر سقوط آزاد حرکت پرتابه ها را نیز مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که مسیر پرتابه ها سهمی است. در سال 1592 به تدریس در دانشگاه پادوا پرداخت و مدت 18 سال در این سمت ماند. در 1609 یک دوربین نجومی ساخت ( دوربین گالیله از یک عدسی محدب شیئی و یک عدسی مقعر چشمی تشکیل شده است) و با آن در هفتم ژانویه 1610 قمرهای سیاره مشتری را کشف کرد. کشف قمرهای مشتری و مشاهده حرکت آنها و اظها ر نظر درباره درستی نظر کپرنیک مربوط به حرکت زمین و سیارات به دور خورشید دشمنی کلیسا را به دنیال داشت.
گالیله برای اثبات درستی نظریات و مشاهدات خود به سال 1611 به رم رفت تا اعضای کلیسا با حرکت سیارات از داخل دوربین دست از دشمنی بردارند اما این عاشقان افکار خویش خود را مجاز به مشاهده آسمان با دوربین ندانستند و سرانجام به سال 1633 گالیله را به پای میز محاکمه کشاندند.
آخرین فعالیت علمی گالیله تالیف کتابی به نام گفتگو درباره دو علم جدید بود که فعالیتهای علمی خود را در رشاه فیزیک در آن نوشته است .
منبع :www.physicsir.com
ولیام جمیز دورانت مشهور به ویل دورانت نویسنده و تاریخ نگار مشهور در پنجم نوامبر سال 1885 میلادی به دنیا آمد .
" تاریخ تمدن " عنوان مهم ترین اثر ویل دورانت است که در یازده جلد انتشار یافته است و عناوین این کتاب ها عبارت اند از : مشرق زمین ، گاهواره زمین ــ یونان باستان ــ قیصر و مسیح ــ عصر ایمان ــ رنسانس ــ اصلاح دینی ــ آغاز عصر خرد ــ عصر لویی چهاردهم ــ عصر ولتر ــ روسو و انقلاب ــ عصر ناپلئون.
ویل دورانت خود می گوید : « تمدن رودی است با دو ساحل اما بیشتر تاریخ نگاران تنها به خود رود توجه دارند . » او اعتراف کرده است که بدون زن دلبندش، آریل، موفق به نوشتن تاریخ تمدن چندین جلدی خود نمی شد که کار تحریر آن نیم قرن طول کشید.
دورانت مطالب کتاب را به آریل دیکته می کرد. علاقه این زن و شوهر به هم به قدری بود که در سال 1981 پس از انتقال دورانت به بیمارستان، آریل از لحظه ای که از دکتر شنید که شانس زنده ماندن شوهرش اندک است دیگر لب به غذا نزد تا درگذشت. قلب دورانت نیز پس از این که شنید آریل فوت شده از حرکت باز ماند و به او پیوست و زن و شوهر در یک روز در کنار هم دفن شدند. آریل 13 سال جوان تر از دورانت و قبلا شاگرد او بود.
متفکر تاریخ تمدن در این مجموعه با نگاهی تحلیلی تاریخ تمدن بشری را مورد بررسی قرار داده است . این مجموعه او توسط مترجمانی چون؛ احمد بطحایی ، احمد آرام ، ع پاشایی ... به فارسی ترجمه شده است.
از دیگر آثار ارزشمند این نویسنده مشهور ، " تاریخ ادبیات انگلیسی" در سال 1904 ، " تاریخ فلسفه " در سال 1926 ، " تصویرهای زندگی " است که به کمک همسرش آریل دورانت نوشته است ، تاریخ فلسفه ، لذات فلسفه که هر دو توسط دکتر عباس زریاب خویی ترجمه شده است .
دورانت پیش از نوشتن کتاب تاریخ تمدن، اصول حکمت و مسائل اجتماعی دوران معاصر را تالیف کرده بود.
دورانت از جوانی به سوسیالیسم به عنوان روشی که خواهد توانست به برابری انسان ها در طول زندگانی و رفاه و سعادت آنان بیانجامد دلبست و بر خلاف نظر مادرش که مایل بود پسرش کشیش شود به تحصیل تاریخ، فلسفه و ادبیات پرداخت و مدرس شد و سپس به پژوهش و کار تالیف پرداخت.
مردم قدرشناس نام دورانت را که به دریافت عالی ترین نشان آزادی نائل شده و بنیاد دورانت به ارتقاء فرهنگ و ادبیات سرگرم است نه تنها بر خیابان های شهرها و مدارس و دانشکده ها گذارده اند بلکه شهرک های متعدد، روزنامه و حتی هتل به اسم نامگذاری کرده اند.
رشته سخنرانی های دورانت درباره ادبیات ایران در دهه 1950 در دانشگاه کلمبیا، ادبیات ایران را به جهانیان شناساند. وی یک جلسه تمام، تنها به تفسیر این بیت حافظ پرداخته بود که گفته است : غلام و بنده آنم که زیر چرخ کبود زهر چه قید تعلق پذیرد آزاد
دورانت درباره فردوسی گفته است که در میهن دوستی، همتای فردوسی به دنیا نخواهد آمد و از این بابت، ایران در جهان سرزمینی منحصر به فرد است.
دورانت 96 سال عمر کرد و در هفتم نوامبر سال 1981 بدرود حیات گفت.منبع: حیات
ویکتور ماری هوگو ،بزرگترین شاعر قرن نوزدهم فرانسه و شاید بزرگترین شاعر در عرصه ادبیات فرانسه و نیز داستان نویس،درام نویس و بنیانگذار مکتب رومانتیسم در بیست و ششم فوریه 1802 پای به عرصه هستی گذارد.وی سومین پسر کاپیتان ژوزف لئوپولد سیگیسبو هوگو(بعدها به مقام ژنرالی نائل آمد) و سونی تره بوشه بود.هوگو قویا تحت نفوذ و تاثیر مادر قرار داشت.مادر از سلطنت طلبان و از پیروان متعصب آزادی به شیوه ولتر بود و تنها بعد از مرگ مادر بود که پدرش،آن سرباز شجاع توانست ستایش و علاقه فرزندش را نسبت به خود بر انگیزد.
سال های کودکی ویکتور در کشورهای مختلف سپری شد.به مدت کوتاهی در کالج نجیب زادگان در مادرید اسپانیا درس خواند و در فرانسه تحت تعلیمات معلم خصوصی خود پدر ریوییر ،کشیش بازنشسته قرار گرفت.در سال 1814 به دستور پدر وارد پانسیون کوردییر شد که بخش اعظم تحصیلات ابتدایی را در آنجا گذراند.
تکالیف مدرسه مانع از مطالعه آثار معاصران به ویژه شاتوبریان و نیز مانع ازنگارش تصنیفا ادیبانه او نشد.سرودن شعر را با ترجمه اشعار ویرژیل آغاز کرد و همراه با این اشعار،قصیده بلندی در وصف (سیل) سرود.
شعر بلند (شادی مطالعه در لحظه لحظه حیات) او را به جمع شاعران پیوند داد و در همین سالها (قبل از بیست سالگی)نخستین قصه بلند خود ،یعنی کتاب Bug Jargalرا منتشر کرد و با انتشار این کتاب به جمع ادبا راه یافت.
در سال 121 با انتشار کتاب(نوتردام دوپاری) که بعد از بینوایان بزرگترین اثر اوست شهرتی فراگیر یافت.در سال 1822 با آدل فوشه دوست دوران کودکی خود ازدواج کرد.در سال 1827 درام کرمول را نوشت.بر این کتاب مقدمه ای مفصل نوشت که خود کتابی مستقل است و اهمیت آن به مراتب فراتر از خود درام است.این مقدمه را می توان مرامنامه مکتب رومانتیسم دانست و با همین مقدمه است که رومانتیسم به عنوان مکتبی مستقل آغاز می شود و بدین گونه هوگو مکتبی به نام رومانتیسم را بنیان می نهد.
او معتقد بود که(هر آنچه که در طبیعت است به هنر تعلق دارد.)و در مقدمه کرمول نوشت:
«...بشر در طول حیات خود،پیوسته یک نوع تمدن و یک نوع جامعه نداشته است.بشریت مانند هر یک از واحدهای خود ،یعنی انسانها ،بزرگ شده،بالیده،به بلوغ رسیده و آن گاه به پیری پر عظمت خود رسیده است.پیش از عهدی که جامعه امروز عهد عتیق می خواند،دوره ای بوده که(عهد افسانه) خوانده می شده که بهتر بود (عصر آغازین) خوانده شود و در آنجا که شعر،آینه اندیشه های آدمی است،شعر نیز این سه دوره عهد آغازین،عهد عتیق و عهد جدید را طی کرده است.اشعار غنایی،زاییده عهد آغازین است و خاستگاه اشعار حماسی ،عهد عتیق و درام،پرورده عهد جدید است.نغمه و غنا ابدیت را ساز می کند.ماهیت غنا،طببیعی بودن،خصوصیت دومی (حماسه) سادگی و صفت سومی(درام) حقیقی بودن است.قهرمتنان اشعار غنایی اشخاص بزرگی چون آدم،قابیل و نوح بودند،قهرمانان حماسه ها ،پهلوانان غول صفتی چون آشیل،هرکول،آژاکس،پرومته و آگاممنون بودند و قهرمانان درام جز انسانهای عادی ،.کس دیگری نیستند،کسانی چون هاملت،مکبث،اتللو و...» و بدین گونه هوگوی جوان ،عصری نو در تاریخ ادبیات جهان گشود عصری که عنوان (عصر رمانتیسم) به خود گرفت.از این زمان به بعد هوگو دوستداران بسیار یافت و از 1829 تا 1843 سال های بالندگی و کامیابی او بود و در این دوران ده ها رومان و منظومه سرود.در سال 1845 بعد از آن که از طرف شاه به مجلس اعیان دعوت شد ،انتخاب وی اعتراضات چندی را بر انگیخت و به مدت سه ماه درگیری هایی آغاز شد که منجر به گوشه گیری هوگو گردید و هوگو در انزوای خود،شاهکار انسان دوستانه خود«بینوایان» را به رشته تحریر کشاند.با وقوع انقلاب 1848 فترتی در قصه نویسی هوگو پیدا شد و بطور فعال وارد جریانات سیاسی شد.در دسامبرآن سال از کاندیداتوری لویی ناپلئون بهعنوان رییس جمهوری حمایت کرد و برای مدتی هم حامی حزب محافظه کار و هم ریاست جمهور بود ،لکن بالاخره از ریاست جمهوری برید و در نطق تاریخی 18 ژوئیه 1851 در بررسی قانون اساسی گفت:«چون زمانی ناپلئون کبیر داشته ایم،باید ناپلئون حقیر نیز داشته باشیم؟»
بعد از کودتای 2 دسامبر 1851 به بروکسل گریخت و در تبعید دراز مدت خود ،آثار بزرگی تدوین کرد. با سقوط ناپلئون سوم در سال 1870 به میهن بازگشت.به مدت چندین سال او مظهر مخالفت با امپراتوری و طرافدار جمهوری بود.در سال 1871 به مجلس ملی راه یافت ولی خیلی زود از نمایندگی مجلس کناره گرفت.
در سال 1874 بی اعتنا نسبت به نقد های تاریخی ناتورالیست ها،کتاب نود وسه را نوشت .
در سن هفتاد و پنج سالگی کتاب دلنشین«هنر پدر بزرگ بودن» را نوشت؛اما باز هم تمایلی به دنیای سیاست داشت و در سال 1876 به مجلس سنا راه یافت.در فوریه 1881 به مناسبت ورود به هشتاد سالگی مراسم با شکوهی به افتخار وی بر پا گردید که کمتر کسی به زمان حیات خود،چنین افتخاری را کسب کرده است.
ویکتور هوگو در می سال 1885 بعد از یک دوره بیماری در گذشت،لکن با به جای گذاردن اشعار و داستان های شکوهمند،همیشه جاوید ماند.
منبع: وبلاگ bia2persianblog
ژول ورن : در رویاهایم سفر خواهم کرد
ژول ورن |
زمستان سال 1828 فرا رسید. پییر و سوفی ورن در انتظار تولد اولین فرزندشان بودند. سرانجام در هشتمین روز ماه فوریه، «ژول گابریل ورن» متولد شد.
نانت، پاییز 1839: ژول، نوجوان 11 ساله که از سختگیریهای خانواده به ستوه آمده بود، مخفیانه به یک کشتی پستی رفت و به عنوان جاشو در آن استخدام شد. این کشتی به هند میرفت. ژول سرشار از هیجان بود. بالاخره سفری پرماجرا را آغاز کرده بود. اما این هیجان دیری نپایید.
در یکی از بندرهای میان راه، پییر ورن که در پی او آمده بود، ناگهان فرزند تا خلف خود را پیدا کرد و به خانه بازگرداند. ژول به سختی تنبیه شد. او به پدرش گفت: «از این پس فقط در رویاهایم سفر خواهم کرد.»
سال 1844، ژول 16 ساله وارد دبیرستان نانت شد؛ جایی که فن سخنوری و فلسفه را آموخت. ژول با نمرههای عالی دیپلم گرفت و سنت حاکم بر خانواده او را مجبور کرد به دانشکده حقوق برود تا همچون پدر، وکیلی موفق شود؛ شغلی که اصلاً از آن خوشش نمیآمد.
عشق به نوشتن آن قدر او را مجذوب خود کرده بود که شروع به نوشتن نمایشنامه کرد. زمانی که اولین نمایشنامهاش را نوشت، هیچکس او را تشویق نکرد.
روزهای سختی و ناامیدی ژول فرا رسیدند. به پاریس رفت و خودش را برای امتحانها آماده کرد. او حق ماندن در پاریس را نداشت و طبق خواسته پدر، میبایست بعد از امتحانها، به نانت باز میگشت.
اما پییر ورن سختگیر، روش خودش را داشت. او ژول را مجبور کرد در پانسیونی با مقررات سفت و سخت اقامت کند.
ژول اشتهای سیری ناپذیری برای خواندن داشت. او سه روز غذا نخورد تا پول خرید نمایشنامههای «شکسپیر» را فراهم کند.
روزهای پرماجرایی برای ژول آغاز شده بودند. او با «الکساندر دومای» پدر (رماننویس فرانسوی؛ 1802- 1870) آشنا شد. اعتماد به نفسی که دوما در او برانگیخت، شوق نوشتن را بار دیگر در وجود ژول بیدار کرد.
رشته حقوق بر زندگی ژول ورن سنگینی میکرد و او توان مقابله با پدر را نداشت. پس راه آسانتر را برگزید و به درس خواندن ادامه داد. در سال 1850، ژول جوان از رشته حقوق فارغالتحصیل شد و به خواسته پدرش عمل کرد.
اما پییر ورن حالا خواسته دیگری داشت. ژول باید به نانت برمیگشت، به عضویت کانون وکلا در میآمد و شغلش را به عنوان وکیل آغاز میکرد! نه! این بار ژول پاسخی قاطعانه به پدرش داد: «فقط یک حرفه است که ادامه خواهم داد: نویسندگی!»
او در پاریس ماند و روزهای پرکاری در زندگیاش آغاز شد. روزها تدریس میکرد و شبها مینوشت.
دهم ژانویه 1857 ژول گابریل ورن ، ازدواج کرد و مشکلات مالی او را واداشت تا با حمایت مالی پدرش. وارد بازار بورس شود. اما همچنان به نوشتن، خواندن و سفری کردن ادامه داد: انگلستان، نروژ و اسکاندیناوی. ژول مینوشت و سفر میکرد.
در سوم اوت 1861، همزمان با بازگشتش از اسکاندیناوی، «میشل» تنها فرزند ژول ورن، به دنیا آمد. یک سال بعد، رمان «پنج هفته پرواز با بالن» منتشر شد و موقعیت بینظیری برای او رقم زد؛ ابتدا در فرانسه و سپس در همه دنیا.
ژول حالا میتوانست بازار بورس را بدون نگرانی ترک کند.
آثار جذاب و خارقالعاده او یکی پس از دیگر منتشر میشدند: « سفر به اعماق زمین، (1864)، «سفربه ماه » (1865)، «بیستهزار فرسنگ زیر دریا» و ...
ژول، روزبه روز مشهورتر و ثروتمندتر میشد. در سال 1866، یک کشتی خرید و بار دیگر راهی
سفر شد.
روزهای پرماجرا در زندگی ژول ورن میگذشتند. او سفر میکرد، مینوشت و پیر میشد.
در سال 1902، ژول آنقدر پیر و بیمار شده بود که به سختی قلم را در دست نگه میداشت. با این حال، به نوشتن ادامه داد و 10 کتاب دیگر نوشت.
در 24 مارس 1905، در آغاز بهاری دل انگیز، ژول ورن در سن 77 سالگی درگذشت، در حالی که بیش از 80 رمان و 15 نمایشنامه بر جای گذاشت.
کاش میشد سفره ای را پهن کنیم در کنارش عاشقان را جمع کنیم
روی سفره جای اب و جای نان عشق را با عاشقان قسمت کنیم
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هرچه گفته اند شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به پایان رسید عمر
ما هم چنان در اول وصف تو مانده ایم
زندگی رسم خوشایندی است
زندگی بال و پری دارد به وسعت مرگ
پرشی دارد اندازه ی عشق
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
زنده معشوق است وعاشق مرده ای جمله معشوق است و عاشق پرده ای
تو چشمام اشکی نمونده تو دلم حرفی ندارم دیگه وقت رفتن سفره دور و درازه
انتظاره روزه برفی تو دلم داغ زده سرما انتظاره افتاب گرم تو دلم یخ زده اما