پیر زنی بود که از دور می امد تا مرا دید گفت وای یه هزار پا میزاری پاهات و بشمرم ۱ ۲ ۳ ... نه
بابا ۲۰ تا هم پا نداری ولی بهت میگن هزار پا خالی بند .
مردی بود گوشه خیابان تا مرا دید وای یه هزار پا میزاری پاهات وبشمرم ۱ ۲ ۳ ... ای بابا تو به زور
۳۰ پا داشته باشی واسه خودت خوب اسم در کردی.
از خدا خواستم تا به من هزارتا پا بده خدا هم داد . حالا یه هزار پا شدم .
دختر کوچکی از دور می امد تا به من رسید گفت وای هیولا از دور فکر کردم هزارپایی.
اکه خوندی و نظر ندادی هزارپا بره تو جونت