* خدایا : عقیده مرا از دست عقده ام مصون دار .
* خدایا : به من قدرت تحمل عقیده مخالف ارزانی کن .
* خدایا : مرا همواره آگاه و هوشیار ساز تا پیش از شناختن درست و کامل کسی یا فکری - مثبت یا منفی - قضاوت نکنم .
* خدایا : شهرت , منی را که : میخواهم باشم , قربانی من که : می خواهند باشم نکند .
* خدایا : به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم .
* خدایا : مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان ,
اضطراب های بزرگ , غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن . لذت
ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز .
* خدایا : اندیشه و احساس مرا در سطحی پائین
میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید شبه آدم های اندک را
متوجه شوم ; چه , دوست تر می دارم بزرگواری گول خورده باشم تا همچون اینان
, کوچکواری گول زن .
* خدایا : بر اراده , دانش , عصیان , بی نیازی , حیرت , لطافت روح , شهامت و تنهایی ام بیفزای .
* خدایا : مرا یاری ده تا جامعه ام را بر سه پایه
کتاب , ترازو و آهن استوار کنم و دلم را از سه سرچشمه حقیقت , زیبایی و
خیر سیراب سازم .
* خدایا : جامعه ام را از بیماری تصوف و معنویت
زدگی شفا بخش تا به زندگی و واقعیت بازگردد و مرا از ابتذال زندگی و
بیماری واقعیت زدگی نجات بخش , تا به آزادی عرفانی و کمال معنوی برسم .
* خدایا : به روشنفکرانی که اقتصاد را اصل
میدانند بیاموز که اقتصاد هدف نیست و به مذهبی ها که کمال را هدف می دانند
بیاموز که : اقتصاد هم اصل است .
* خدایا : این آیه را که بر زبان داستایوسکی رانده ای بر دل های روشنفکران فرود آر که :" اگر خدا نباشد , همه چیز مجاز است "
جهان فاقد معنی و زندگی فاقد هدف و انسان پوچ است و انسان فاقد معنی فاقد مسئولیت نیز هست .
* خدایا :در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن .
* خدایا : در تمامی عمرم به ابتذال لحظه ای
گرفتارم مکن که به موجوداتی برخورم که در تمامی عمر لحظه ای را در ترجیح
عظمت , عصیان و رنج بر خوشبختی , آرامش و لذت اندکی تردید کرده اند.
* خدایا : به هر که دوست می داری بیاموز که :عشق
از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن
از عشق برتر !
* خدایا : مرا از همه فضایلی که به کار مردم نیاید محروم ساز !
و به جهالت وحشی معارف لطیفی مبتلا مکن که درجذبه
احساس های بلند و اوج معراج های ماورا برق گرسنگی را در عمق چشمی و خط
کبود تازیانه را بر پشتی نتوانم دید !
* خدایا : به جامعه ام بیاموز که تنها راه به سوی تو از زمین میگذرد اما به من بیراهه ای میان بر را نشان بده .
* خدایا : به مذهبی ها بفهمان که : آدم از خاک
است , بگو که : یک پدیده مادی نیز به همان اندازه خدا را معنی میکند که یک
پدیده غیببی , در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در اخرت .
و مذهب , اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد .
* خدایا : به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر
بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر
بیهو دگیش سوگوار نباشم .
بگذار تا آن را من ,خود ,انتخاب کنم اما آن چنان که تو دوست داری .
* خدایا : چگونه زیستن را تو به من بیاموزچگونه مردن را خود خواهم دانست .
* خدایا : مگذار , که ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر مرا با کسبه دین با حمله تعصب و عمله ارتجاع هم آواز کند .
که : آزادی ام اسیر پسند عوام گردد .
که : دینم , درپس وجهه دینی ام دفن شود
که : عوام زدگی , مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد
که : آنچه را حق می دانم به خاطر آنکه بد می دانند کتمان کنم !
* خدایا : مسئولیت های شیعه بودن را - که علی وار بودن و علی وار زیستن و علی وار مردن است
و علی وار پرستیدن و علی وار اندیشیدن و علی وار جهاد کردن و علی وار کار کردن و علی وار سخن گفتن
و علی وار سکوت کردن است - تا آن جا که در توان این بنده ناتوان علی است همواره فرایادم آر .