صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

صدای عشق

عاشقانه اس ام اس داستان خودمونی گوناگون

تولدتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت مبارررکککککککککککککک

............ خانوم تولدت مبارک ایشاالله تا صد سال زنده بمونی


تولدت مبارک 


Happy Birthday



خیلی بده

خیلی بده دوستش داشته باشی بهش نگی ولی بد تر از اون اینه که نتونی  بهش برسی

رفتم...

قایقی باچوب سنگ ساختم

روی اب انداختم


رفتم


رفتم


رفتم


رفتم 


در ان دور دور ها  نقطه ای گشتم 

سلام

یادم رفت بگم عیدتون مبارک 


میدونم میگید خسته نباشی  


بهتون میگم شما هم نباشی

دوست دارم

من امدم عزیزم  از عاشقی بگفتم

من عاشق تو بودم این رو بهت گفتم

گفتم تا دنیا دنیاست میخوام پیشت بمونم

روز غمم عید شد وقتی که با تو بودم

من و چه زود فروختی  نیومده  برفتم

ولی بدون که جز تو دل به کسی نبستم


میخوام بیام دوباره  اگه من وببخشی

بست بشینم کنارت تا که من و ببخشی

حالا تو خاطراتم  عطر تن تو مونده

گرمی حرفای تو  قلب من وسوزونده

میدونی که چه تنهام  از وقتی که تو رفتی

بازم میگم بدونی  دوست دارم   به سختی

گناه

وقتی  گناه میکنی خیلی لذت بخشه دفعه دوم لذت داره ولی نه مثل دفعه پیش  دفعه سوم این کارو


یکنی  تا جبران دفعه دوم بشه ولی  نمیشه 4.5.6.7.8.9. بار دیگه این کار و میکنی  دیگه واسه لذت بردنش نیست تو حالا معتاد گناه شدی  حالا اونه که واست تصمیم میگیره من چنین


شرایطی داشتم 


ولی خواستم تا خودم رو تغییر بدم یه تغییر بزرگ خیلی بزرگ  میخوام بدونم میشه دست از گناه


کشید میخوام بدونم میتونم خودم را اصلاح کنم میخوام بتونم میخوام  خودم رو دوباره پیدا کنم


هدفم از اینکه خلق شدم  میخوام بفهمم


میخوام به هزار تا از چرا ؟؟؟؟ های زندگیم پاسخ بدم  


همیشه از این میترسیدم اگه دیگه گناه نکنم  یه ادم خوب بشم  اگه اون موقع به فکر گناه افتادم


چیکار کنم  والسه همین هیچوقت  نخواستم یه ادم خوب بشم  ولی حالا که میخوام بشم


نمیتونم  ولی میدونم میشه یه کاریش کرد 


بعضی از ادما خیلی ثروتمندند  ولی بازم تو دلشون  شاد نیستند  افسرده اند


بعضیا خیلی فقیرند  همون احساس رو دارند


بعضیا  هیچی ندارند  ولی شاد زندگی میکنند  رفتم تو زندگیشون دیدم به خدا  خیلی نزدیکند 


من از خدا فاصله گرفتمم خیلی هروقت اون خواسته بیاد طرفم من از پیشش فرار کردم ولی دیگه


نمیخوام این کار رو کنم  میخوام پرباز کنم و پرواز کنم 


پرواز کنم   فقط میترسم بالهام و یادم رفته باشه چطوری تو اسمون تکون بدم


خدایا کمکم کن منتظر یه تلنگر کوچیکم من رو بلنترین کوه واستادم  میخوام بپرم

دلم گرفت بد جوریم گرفته

دلم گرفت بد جوریم گرفته  

 

ان که را که دوست میداری دوستت نمیدارد و ان که دوستت میدارد دوست نمیداری  

 

انکس که دوستش میداری و او نیز دوستت نمیدارد به سرنوشت به هم نمیرسند و این درد است  

 

واسه من فرق میکنه هیشکی من و دوست نداره حالا تنهای تنهام  میترسم خدا هم ازم رو 

 

 برگردونه  نمیدونم اون وقت چیکار کنم

بیا یه کلیک کن واسه خودت میگم

http://www.tendollarclick.com/index.php?ref=MARMOoLAK 
 

 

با کلیک کردن بر این لینک . ساختن یک اکانت شما به ازای هر کلیک مبلغ ۱۰۰۰۰دلار دریافت میکنید باور نکردنیه 

 

به امتحانش می ارزه به جای اینکه بیای اینترنت بری سایتای مستهجن بیا برو تو این سایت  

 

یه ضرب المثل جینی میگه همه چی ارزش یه بار امتحان کردن و داره  

 

روم و زمین نندازیا

ادم شدم

دارم دوباره متولد میشم دارم ادم یشم یه ادم خوب


همیشه این جمله یادم میمونه که بشر یک بودن است و انسان یک شدن 


خدایا ممنون کهه دوباره راهو نشونم دادی از دوستان خوبم هم تشکر میکنم


این وبلاگ بدلیل درس خوندن من برای کنکور چند هفته یه بار اپ میشه



نجس ترین چیز دنیا

گویند ( من نمیگم ) روزی پادشاهی این سوال برایش پیش می آید و می خواهد بداند که نجس ترین چیزها در دنیای خاکی چیست. برای همین کار وزیرش را مامور میکند که برود و این نجس ترین نجس ترینها را پیدا کند و در صورتی که آنرا پیدا کند و یا هر کسی که بداند تمام تخت و تاجش را به او بدهد.
 وزیر
هم عازم سفر می شود و پس از یکسال جستجو و پرس و جو از افراد مختلف به این نتیجه رسید که با توجه به حرفها و صحبتهای مردم باید پاسخ همین مدفوع آدمیزاد اشرف باشد.

 عازم دیار خود می شود در نزدیکی های شهر چوپانی را می بیند و به خود می گوید بگذار از او هم سؤال کنم شاید جواب تازه ای داشت بعد از صحبت با چوپان، او به وزیر می گوید من جواب را می دانم اما یک شرط دارد و وزیر نشنیده شرط را می پذیرد چوپان هم می گوید تو باید مدفوع خودت را بخوری وزیر آنچنان عصبانی می شود که می خواهد چوپان را بکشد ولی چوپان به او می گوید تو می توانی من را بکشی اما مطمئن باش پاسخی که پیدا کرده ای غلط است تو این کار را بکن اگر جواب قانع کننده ای نشنیدی من را بکش.

خلاصه وزیر به خاطر رسیدن به تاج و تخت هم که شده قبول می کند و آن کار را  انجام می دهد سپس چوپان به او می گوید: " کثیف ترین و نجس ترین چیزها طمع است که تو به خاطرش حاضر شدی آنچه را فکر می کردی نجس ترین است بخوری"   !!!

تاسوعای عباس یل کرب بلاس امشب

دلم میپره هر سو  دلم سوت و کور امشب

بر زبانم ذکر عباس  برلبانم اب جوشید

بردلم  یک ناله افتاد  چقدر دلگیر  امشب

یا امام حسین

بچه ها این شبا رو از دست ندید واسه همه دعا کنید واسه منم دعا کنید که خیلی خرابم

داغون داغونم تورو خدا دعام کنید


یا امام حسین بخاطر علی اکبرت همه مریضا رو شفا بده

همه گناهکارارو شفاعت کن نزار شیع هات جلو هر کس و ناکس زلیل بشن

یا امام حسین

یک برنامه‌نویس و یک مهندس

یک برنامه‌نویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند.
برنامه‌نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟
مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه‌نویس دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه‌نویس پیشنهاد دیگرى داد.
گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه‌نویس بازى کند.
برنامه‌نویس نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد.
حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» برنامه‌نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد.
مهندس مودبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه‌نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه‌نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید


منبع: امپراطور دات کام

ناله

دوستان عزیز از این پس وبلاگ ناله به روز خواهد شد و تمام تلاشش را در رابطه با  ترویج فرهنگ

عاشورا  انجام خواهد داد  واز تمام دوستانی که میتوانند در این امر کمکی بکنند درخواست میکنم مرا از لطف خود بی نصیب نگذارند


باسپاس فراوان از شما دوستان گرامی


www.nale.blogsky.com