-
یه بار...
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 20:17
سلام من اومدم مازیار فلاحی یه اهنگ جدید خونده حتما یه بار گوشش کنید خیلی قشنگه
-
۱۰۰۰
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 16:19
فردا میخوام برم کتابخونه تا درس خوندن رو به طور جدی شروع کنم تو رو خدا دعا کنید واسم میخوام رتبه ی زیر ۱۰۰۰ بیارم
-
ادما...
جمعه 17 مهرماه سال 1388 14:19
آدما سه دسته اند : اونائی که فکر میکنند اونائی که فکر میکنند فکر میکنند اونائی که دوست ندارند هویتشون مشخص بشه
-
بیا..
پنجشنبه 16 مهرماه سال 1388 00:26
بیا برگرد عزیز دل که من تنهای تنهایم بیا برگرد گل نازم بزار لب روی لبهایم بیا بنشین کنار من نرو هرگز زپیش من بیا بنگر به چشمهایم بزار دست روی دستهایم ببین چشمام از اون روزی که رفتی بی قراره از اون روزی که رفتی داره بارون میباره ببین دستام ...
-
تو بهترینی..
چهارشنبه 15 مهرماه سال 1388 23:51
حس قشنگی دارد حس با تو بودن شبیه حس خوردن عسل توی یه صبح بهاری وقتی اون لبای سرخت را میبینم یاد مربای البالو می افتم من اهل ریا نیستم که از کسی بیخود تعریف کنم ولی تو برایم همچون ابری هستی که همیشه بر سرم میباری مانند خورشیدی هستی که وقتی تو را میبینم چشمانم را به خاطر شدت نور ساطع شده از تو میبندم ای بهترین بهترین ای...
-
اغوش تو
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 14:15
اغوشتو به غیر من به روی هیچکی وانکن من واز این دلخوشی ها ارامشم جدا نکن من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم **************************** من و تو اغوشت بگیر اغوش تو مقدس بوسیدنت برای من تولد یک نفس چشمای مهربون تو من وبه اتیش میکشه نوازش دستای تو عادت ترکم نمیشه
-
من کمک میخوام ...
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 13:50
××××××××××××××××××××× من میخوام دوباره متولد بشم دوباره اوج بگیرم دوباره پرواز کنم برم تو ابرها من میخوام خودم و دوباره باور کنم ازت کمک میخوام خدا کمکم کن خدایا این اخرین چیزی که از تو میخوام خدایا میخوام تو رو با تمام وجودم باور کنم پس کمکم کن ***************************
-
من تنهام...
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 01:34
من تنهام من خسته من چشمام شد بسته من بی کس من هیچ کس من با تو من هرکس من خوابم تو بیدار دستم را گیر هستی هشیار من اینجام من تنهام من با تو رو ابرهام من قطره تو دریا من خوابم رو ابرها من تنهام تو عشقم اما هیچوقت نرسیم به هم من ترسم تو من را روزی از یاد ببری فردا من پیچک تو ساقه من دورت می پیچم من هستم تو هستی من بی تو...
-
حال من ...
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 01:18
حال من دست خودم نیست دیگه اروم نمیگیرم دلم از کسی گرفته که میخوام براش بمیرم باز سرنوشتو انتهای اشنائی باز لحظه های غم انگیز جدائی باز لحظه های ناگریز دل بریدن بازم اول راه و حس تلخ نرسیدن پای دنیای تو موندم مثل عاشقای عالم تا من وببخشی اخر تا دلت بسوزه کمکم مثل ائینه روبه رومه حس با تو بودن من دارم از دست تو میرم...
-
بلندشو...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 01:15
تا شقایق هست زندگی باید کرد نا امید نباش بلند شو فقط یادت باشه خدا همیشه با تو هست ... بلند شو زندگی کن هنوز شقایق هست
-
یه لحظه مکث...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 01:10
چشماتو ببند یه نفس عمیق بکش دوباره چشماتو باز کن همین...
-
مناره...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 01:06
ای ازادی قامت بلند و ازاد تو مناره زیبای معبد من است دکتر شریعتی
-
ازادی...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 01:02
شدید ترین نوع استبداد از افراطی ترین نوع ازادی پدید می اید سقراط
-
ادما...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 00:56
آ دما دو دسته اند: اونایی که فکر میکنند اونایی که فکرمیکنند فکر میکنند فردریش نیچه
-
یه جمله...
دوشنبه 13 مهرماه سال 1388 00:48
افتخار من اینه که جمله ای میگم که بقیه همونو بصورت کتاب در میارند فردریش نیچه
-
خدایا...
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 15:24
خدایا تو بزرگی و من کوچک این چه رسمی است که تو من کوچک را فراموش نمیکنی و من تو بزرگ را از یاد میبرم دکتر شریعتی
-
نیچه
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 15:18
برای خردمندان هیچ بن بستی وجود ندارد یا راهی پیدا خواهند کرد یا راهی میسازند فردریش نیچه
-
من نمیدونم چطور شد...
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 15:12
من نمیدونم چطور شد من چه جوری دل سپردم من فقط دیدم که چشماش پر بارون و خواهش عاشقونه من وبرده تا ته حس نوازش
-
در اینجا...
یکشنبه 12 مهرماه سال 1388 15:07
در اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که میبینم بد اهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بگذاریم ببینیم اسمان هر کجا ایا همین رنگ است مهدی اخوان ثالث
-
چرت و پرت
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:23
من خیلی بی حوصله شدم اینجا نشسته ام تک وتنها خالی نبندم عمو حسن بغلم نشسته وای که چه خوابم میاد نمازمم نخوندم میرم نماز بخونم عمو میگه خوابت میاد برو بخواب راست میگه خب خوابت میاد برو بخواب پس شب بخیر این شادمهر هم که اشک مارو در اورده داره گریه ام میگیره شب بخیر شب که نه صبح همتون بخیر تا بعد من رفتم بای بای خداحافظ...
-
پیام
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1388 05:03
سلام من دو سه روز نیستم جای من و خالی کنید قربون همتون دوستون دارم تا برنامه بعدی و شبهای بعد خداحافظ
-
هیچی
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1388 12:57
امسال مثل اینکه قسمت نبود بریم دانشگاه ولی می خوام سال بعد حتما قبول بشم از همین الان واسم دعا کنید
-
دکتر شریعتی
یکشنبه 22 شهریورماه سال 1388 19:24
براتون دانلود کتاب سوره روم دکتر شریعتی رو گذاشتم حنما مطالعه بفرمائید ممنون سوره روم
-
یا حق
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 17:43
بچه ها شب قدر مارو هم دعا کنید دها کنید دانشگاه قبول شم یا حق
-
شب قدر قدر بدونید
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1388 02:24
میگن تو یه شب کل قران واسه پیامبر نازل میشه میگن تو اون شب کل فرشته ها خوشحالند میگن خدا تو اون شب هر بنده ای رو میبخشه حتی اگه گناهت نابخشودنی باشه میگن خدا خیلی بزرگه که میتونه گناه های بزرگ و ببخشه میگن خدا تو اون شب دستشو به طرف بنده اش دراز میکنه میخواد که دستش و بگیره بلندش کنه تابنده اش دوباره راه بیفته میگن یه...
-
ارزو های لستر
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 16:17
آرزوهایی که حرام شدند جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم لستر هم با زرنگی آرزو کرد دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد بعد با هر کدام از این سه آرزو سه آرزوی دیگر آرزو کرد آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی بعد با هر کدام از این دوازده آرزو سه آرزوی دیگر خواست که تعداد آرزوهایش...
-
ایمان
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1388 16:09
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد امده است. فکر می کنید آن مرد چه کرد؟! خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت :...
-
حسرت
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 18:15
شاید این روزها که راحت هدرشان میدهیم در حسرتمان بماند شاید روزی غبطه همین لحظه ها و ثانیه هارا بخوریم شاید باورمان نشود ولی یه روزی بالاخره حسرت میخوریم که ان روز خیلی دیر نیست من حسرت میخرم هر روز حسرت دیروز رو میخورم
-
و ناگهان چقدر زود دیر میشود!!!
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 05:03
و ناگهان چقدر زود دیر میشود
-
زاهد بی ریا
چهارشنبه 11 شهریورماه سال 1388 04:47
زاهدی گفت: نماز سی ساله خود را که در صف نخست نمازگزاران به جا آورده بودم، به ناچار به قضا برگردانم. از این روی که روزی به سببی درنگ کردم و در صف نخست جایی نیافتم. پس در صف دوم ایستادم. اما خود را بدین سبب از دیگران شرمسار دیدم و پیشی گرفتم و به صف اول آمدم و از آنگاه دانستم که همهی نمازهایم آلوده به ریا و آکنده از...